اعتراضها در ایران بی وقفه اند و معترضان هر بار مصمم تر از پیش به نظر می رسند و به چیزی کمتر از پایان یافتن نظام مذهبی حاکم بر ایران و روی کار آمدن یک نظم دموکراتیک سکولار رضایت نمی دهند.
اما آیا این هدف به یک بدیل ملموس سیاسی بدل شده است؟ فقدان این بدیل یعنی وجود یک خلاء سیاسی چه مخاطراتی برای این خیزش و جامعۀ ایران در پی خواهد داشت؟
ایرج مصداقی، پژوهشگر و نویسنده در پاسخ به این پرسشها از جمله گفته است :
"شش ماه پیش و بسیار قبل از رویدادها و اعتراضهای جاری در ایران، در دو مصاحبۀ جداگانه با خود شما اوضاع جامعه ایران را انقلابی توصیف کردم و مبارزه علیه حجاب اجباری را مرحلۀ مهمی برای موفقیت تغییرات اساسی در ایران دانستم. رویدادهای جاری درستی این دو ارزیابی را نشان دادند.
جنبش جاری در ایران نه ایدئولوژی خاصی دارد نه در پی ناسیونالیسم و هویت های قومی یا برتری طلبی های منطقه ای است و سرلوحۀ مطالبات خود را در شعار مرکزی "زن، زندگی، آزادی" خلاصه کرده است. اما، این شعار به تنهایی برای به زیر کشیدن حکومت اسلامی ایران کافی نیست و پایان دادن به نظام اسلامی حاکم بر ایران محتاج یک بدیل، یک نیروی جانشین است.
جنبش "زن، زندگی، آزادی" یک جنبش ترقیخواهانه است و من امیدوار بودم که چهرههای شاخصی از درون همین جنبش در داخل ایران سر بلند کنند. مشکل این است که ما در ایران با یک نظام تمامیتخواه فاشیستی روبرو هستیم که هرگونه امکان شکلگیری بدیل و نیروی جانشین را نابود کرده است به طوری که در حال حاضر در داخل کشور چهره ای را نمی بینیم که بتواند چنین نقشی را به عهده بگیرد، مگر آنکه در آینده این اتفاق روی دهد.
متاسفانه در خارج نیز با وضعی مشابه روبرو هستیم و همین به معضلی برای جامعۀ جهانی تبدیل شده است. ایران کشور مهمی است و هر تحولی در آن پی آمدهای مهم منطقه ای دارد و نمی شود انتظار داشت که قدرت های جهانی ندانند که چه اتفاقی در این کشور روی می دهد یا این کشور را به کدام سو می راند و مشخصاً در وضعیت کنونی چه نیرویی قرار است جانشین رژیم اسلامی شود.
ما هیچ تحول مهمی را طی ١٢٠سال گذشته در ایران نمی یابیم که در تحلیل نهایی در آن منافع غرب به نوعی لحاظ نشده باشد. از نهضت مشروطه تا کودتای اسفند ١٢٩٩، از شهریور ١٣٢٠ تا کودتای ٢٨مرداد ١٣٢٢ و از خرداد ١٣٤٢ تا انقلاب ٥٧ هیچ تغییر و تحولی، خوب یا بد، را در ایران نمی یابیم که بدون همسویی قدرتهای غربی صورت گرفته باشد.
بیست و شش سال پیش، دیپلماتهای آمریکایی و اروپایی در مقر سازمان ملل در ژنو به خود من می گفتند که برای آنان این مهم است که بدانند چه کسی بر خیابانهای ایران حکومت می کند.
نشست غیررسمی که امروزه مثلاً دربارۀ ایران در شورای امنیت سازمان ملل برگزار می شود یا سخن رئیس جمهوری آمریکا که برغم همۀ محافظهکاریاش میگوید : "ایران آزاد خواهد شد"، همگی حاوی پیام مهمی هم برای اپوزیسیون ایران است هم برای رژیم اسلامی این کشور.
در واقع، اپوزیسیون ایران باید نقش خود را به درستی بفهمد و برعهده بگیرد تا قدرتهای غربی بدانند که آنها با چه کسانی روبرو خواهند بود. غرب نمی تواند بپذیرد که رژیم اسلامی سقوط بکند بی آنکه نیروی جانشین خلاء ناشی از سقوط رژیم اسلامی را پُر کند. ما امروز در اپوزیسیون به نیرویی احتیاج داریم که بتواند صدای مردم ایران را نمایندگی بکند و به گوش جهانیان برساند و آمادۀ در دست گرفتن قدرت و جانشینی رژیم اسلامی باشد."