ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


گنجی و قتل‌ عام زندانیان سیاسی
نگاه ايرج مصداقي

ایرج مصداقی

به عنوان کسی که در نقطه‌ی مقابل نظرات گنجی، سروش و امثال آن‌ها قرار دارد بسیاری از برخوردها و تحلیل‌هایی را که برعلیه گنجی صورت می‌گیرد قبول نداشته و اتفاقاً آن‌ها را به سود گنجی، دوستانش و دیدگاهی که انحرافی می‌دانم ارزیابی می‌کنم. معتقدم دود برخوردهای نسنجیده، سبک، غیرقابل دفاع و غیرمستند قبل از هرچیز به چشم جریان اصولی و حقیقت طلب می‌رود.[1] در این میان حساب آن‌ها که از هول حلیم در دیگ افتاده و بی حساب از جیب زندانیان سیاسی، قتل‌عام شدگان ۶۷و... به نفع گنجی خرج می‌کنند و برای او هورا می‌کشند و القاب عجیب و غریب برای او می‌تراشند اساساً جداست.

با همه‌ی این‌ها باید پذیرفت گنجی رو در روی خامنه‌ای ایستاد و مقاومت کرد، روی جانش ریسک کرد، رنج و مصیبت را به جان خود و خانواده‌‌اش خرید. او مطمئناً تا آخر عمر از عوارض زندان و اعتصاب غذا رنج خواهد برد؛ می‌توانست این کارها را نکند. بین او و بسیاری در رژیم فاصله است. همه را نبایستی با یک چوب راند. چشم‌ها را نبایستی بست. انصاف را نبایستی فراموش کرد.

از سوی دیگر شاید بر اساس خوشبینی ساده انگارانه گفته شود که زیادی به گنجی و گذشته‌ی او سخت نگیریم، ما در کشوری زندگی می‌کنیم که هیچ کس مسئولیت اعمالش را نمی‌پذیرد از رژیم و عوامل آن گرفته تا اپوزیسیون. اما فراموش نبایستی کرد که مخالفان جمهوری اسلامی به خاطر فشارهای گوناگون، محدودیت‌ ها و محذوریت‌ها چه بسا مرتکب اشتباهات زیادی در راه مبارزه با جمهوری اسلامی و رهایی مردم ایران شده باشند و امروز نیز مسئولیت اشتباهاتشان در مبارزه را نپذیرند و یا زیر سبیلی در کنند و به روی خود نیاورند. ولی گنجی با یکی از سیاهترین رژیم‌‌های تاریخ میهنمان از طریق مشارکت فعال در یکی از فاشیستی‌ترین ارگان‌های رژیم یعنی سپاه پاسداران همکاری داشته‌‌ است. این عدم پذیرش مسئولیت یکسان نیست. اعمال رژیم به پای گنجی نوشته شده است. او به صرف این که مورد آزار و اذیت همراهان دیروزش قرار گرفته دارای مشروعیت نمی‌شود. او نیز در تحکیم پایه‌های این رژیم نقش داشته ‌‌است.

با توجه به آن‌چه که گذشت اظهارات گنجی در ارتباط با قتل‌عام سال ۶۷ را به فال نیک می‌گیرم. این‌ حرکت می‌تواند آغاز خوبی باشد برای فاصله گرفتن از جنایتکاران. امیدوارم او در همین نقطه باقی نمانده و به مسئولیت خود عمل کرده و عاقبت به خیر شود.

معتقدم می‌بایستی به تقویت کسانی پرداخت که صادقانه و بدون دوز و کلک رو در روی نظام ارتجاعی و ضدبشری جمهوری اسلامی می‌ایستند. در این نوشته سعی می‌کنم ضمن نقد نظرات گنجی برای آن‌که به او و همه‌ی کسانی که می‌خواهند اردوی رژیم را ترک کرده و به صف مبارزه با آن( در هر حدی) بپیوندند به سهم خودم کمکی کرده باشم مواردی را ذکر می‌کنم.

رادیو فردا از اکبر گنجی می‌پرسد:

«سابقه شما در پیگیری ردپای قتل های سیاسی زنجیره ای در مطبوعات پس از دوم خرداد سال ۷۶ بر همه روشن است، اما دیدگاه شما درباره اعدام های سال ۱۳۶۷. آیا شما از کسانی بودید که در همان زمان در ایران در صدد اطلاع رسانی و مقابله با این اعدام ها برآمدید یا در آن زمان برای شما مانند بسیاری از هواداران جمهوری اسلامی این اعدام ها قابل توجیه بود، اما بعدا هرچه نگاهتان به نظام انتقادی تر شد، درباره اعدام ها هم دچار تردید شدید؟»

گنجی بدون آن که پاسخ مستقیم به سؤال مزبور دهد، می‌‌گوید:

«درباره اعدام های سال ۶۷ من اظهارنظرهای علنی داشتم که منتشرشده. حداقل چند تا از آنها وجود دارد. یکی در دادگاه کنفرانس برلین در سال ۷۹من در آنجا این اعدام های ۶۷ را محکوم کردم و متن چاپ شده اش هم در کتاب کیمیای آزادی وجود دارد. همانجا در دادگاه با این که احتمال حکم شدید داشت، آنجا بیان کردم. سال گذشته هم در نامه هایی که از زندان منتشر کردم، باز به این قتل ها اشاره کردم و آنها را رد کردم.»

بر اساس آن‌چه اکبر گنجی می‌‌گوید: او تا ۱۲ سال پس از انجام قتل‌عام زندانیان سیاسی و افشا و محکومیت آن توسط آیت‌الله منتظری که منجر به برکناری ایشان شد اظهار نظری در مورد قتل‌عام زندانیان سیاسی نکرده بود.

اکبر گنجی دلایل این کار را چنین بیان می‌کند:

«در زمان‌های پیش هم از وقتی ما مطلع شدیم حداقل در جلساتی که با دوستان داشتیم، صحبت می‌کردیم، عموماً دوستان این رویه را محکوم می‌کردند و من در دوستان نزدیکم شخصی را نمی‌شناسم که هیچگاه تایید کرده باشد آن برنامه که اجرا شد. یک پروژه ای که غیرعلنی به اجرا گذاشته می‌شود و ما اطلاعی نداریم، طبعاً مسئولیتی هم در مقابل آن نداریم، اما وقتی که ما به عنوان یک شهروند از تضییع حقوق دیگر شهروندان مطلع می‌شویم، از جرمی مطلع می‌شویم، از جنایتی مطلع می‌شویم، از آن پس اخلاقا موظف هستیم در مقابل جنایت سکوت نکنیم، وگرنه سکوت در مقابل جنایت هم به نوعی شرکت در جنایت محسوب می‌شود به اندازه خودش»

شکی در این که قتل‌عام زندانیان سیاسی غیرغلنی و مخفیانه انجام گرفت نیست. این که آقای گنجی می‌گوید وقتی ما از چیزی «اطلاعی نداریم طبعاً مسئولیتی هم در مقابل آن نداریم»، از بعضی جنبه‌ها در برخی موارد صحیح است، اما نه در همه‌ی موارد و به ویژه نه در مسئله‌ی قتل‌عام زندانیان سیاسی، آن‌هم به دستور مقتدای آقای گنجی و دیگران اصلاح‌طلب‌ها.

حتا اگر منطق اکبر گنجی را بپذیریم سؤالات زیادی باقی می‌ماند که می‌بایستی به آن‌ها پاسخ داد.

آقای گنجی شما با چه استدلالی وقتی از مسئولیت مستقیم خمینی در صدور فرمان قتل‌عام زندانیان سیاسی مطلع شدید او را یک جنایتکار معرفی نکرده و تلاشی برای معرفی چهره‌ی پلید او به دنیا نکردید؟ شما که معتقدید دوران حافظ گذشته و نباید در پرده حرف زد، آیا خمینی را جنایتکار نمی‌دانید؟

در میان همان دوستانتان که می‌‌گویید یک نفر را نمی‌شناسید که قتل‌عام زندانیان سیاسی را تأیید کند، بعد از آگاهی از نقش خمینی در قتل‌عام ۶۷ او را چگونه توصیف می‌کردید؟[2]‌ آیا همه‌ی دوستان نزدیک شما غبطه‌ی دوران «امام خمینی» را نمی‌خورند؟ آیا آن‌ها دائماً شکوه نمی‌کنند که جمهوری اسلامی در حال «امام زدایی» است؟ آیا دائم شعار نمی‌دهند که میراث «امام» و «خط امام» فراموش شده است؟

آیا برای آن که ثابت کنند جمهوری اسلامی از طریق اصولی خارج شده دائم از خمینی فاکت نمی آورند، به گفته‌های او استناد نمی‌جویند؟

آیا نمی‌گویند کسانی که در دوران «امام خمینی» بر کنار بودند و یا محلی از اعراب نداشتند پست‌ها و مناصب حکومتی را اشغال کرده‌اند؟

آیا بخش بزرگی از دعوا سر این نیست چرا مصباح یزدی که تنها یک بار همراه جمعی به دیدار «امام خمینی» رفته و یک حکم رسمی از ایشان دریافت نکرده، امروز همه کاره شده است؟

آقای گنجی آیا به این شکل این شائبه‌ی پیش نمی آید که شما تلاش می‌کنید مسئولیت دوستان نزدیکتان در یک دهه‌ی کشتار و نقض حقوق بشر را نیز انکار کنید؟ آقای گنجی آیا این تصور ایجاد نمی‌شود که شما زیرکانه مسئولیت دوستانتان در قتل‌عام زندانیان سیاسی را تکذیب می‌کنید؟[3]

آقای گنجی شما دوران قتل‌عام زندانیان سیاسی، وابسته‌ی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی در ترکیه بودید. دوران مزبور سفارت جمهوری اسلامی در ترکیه با مدیریت منوچهر متکی وزیرخارجه‌ی فعلی رژیم نقش فعالی در تروریسم بین‌المللی داشت.در این رابطه می‌توان به گزارش منابع مستقل ترکیه و اروپایی مراجعه کرد. شما نمی‌توانید مدعی شوید در خارج از کشور و به ویژه به عنوان وابسته فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی به اخبار رادیو‌های فارسی زبان خارجی گوش نمی‌دادید، به اطلاعیه گروه‌های سیاسی دسترسی نداشتید و خبر قتل‌ عام زندانیان سیاسی را نشنیده بودید. آقای گنجی آیا شما به نماز جمعه گوش نمی‌دادید، نعره‌های «زندانی منافق اعدام باید گردد» را نمی‌شنیدید؟ مصاحبه‌های خامنه‌ای، رفسنجانی، محتشمی، ولایتی، لاریجانی و... در ارتباط با قتل‌عام زندانیان سیاسی در پاییز ۶۷ را نخوانده‌ و نشنیده بودید؟

آقای گنجی در آن دوران به جای همدردی با زندانیان قتل‌عام شده و خانواده‌های آنان شما در تدارک برگزاری مراسم مرگ خمینی در ترکیه بودید. این را به نقل از گزارش همسرتان خانم معصومه شفیعی می‌گویم. آن موقع برای مرگ قاتل هزاران هزار زندانی سیاسی گریه می‌کردید و بزرگداشت می‌گرفتید. لااقل پیش وجدانتان شرمنده باشید و از این بابت از خود انتقاد کنید و مسئولیت بپذیرید. آقای گنجی شما گفتنی‌های بسیاری در رابطه با فعالیت‌های سفارت جمهوری اسلامی علیه پناهندگان ایرانی، مداخله در تروریسم بین‌المللی و ... هم دارید. در این جا قصد ندارم لیستی از اقدامات جنایتکارانه سفارت ایران در ترکیه را ردیف کنم.[4]

آیا در همان سال ۶۷ موضوع از پرده ببرون نیفتاد؟

آیا در حلقه‌ی کیان که شما از پایه‌های آن بودید پس از برکناری آیت‌الله منتظری از جانشینی خمینی، صحبتی مبنی بر دلایل برکناری او نمی‌شد؟

احمد خمینی در اردیبهشت ۶۸ دلایل برکناری آیت‌الله منتظری را در مقاله‌ی «رنجنامه» در روزنامه اطلاعات به صورت علنی منتشر کرد. در همان موقع فرمان و دستنویس خمینی مبنی بر قتل‌عام زندانیان سیاسی منتشر شد.

آیا ممکن است بگویید دقیقاً چه زمانی و به چه طریق از وقوع قتل‌عام زندانیان سیاسی مطلع شدید و خود را اخلاقاً موظف به محکوم کردن آن دانستید؟

درست است که قتل‌عام زندانیان سیاسی به صورت غیرعلنی صورت گرفته است اما اخبار آن که غیرعلنی نبوده است. آیا دوستان شما هم از آن بی‌اطلاع بوده‌اند؟

حلقه‌‌ی نزدیک دوستان شما به طور قطع و یقین لااقل به طور مستقیم در جریان تصمیم‌گیری و اجرای این قتل‌عام بوده‌اند. آیا شما این پرسش را از آن‌ها نکرده‌اید؟

دوستان شما چه تلاشی برای جلوگیری از این جنایت انجام دادند؟

گفته شما را باور کرده و می‌پذیرم که در میان دوستانتان حتا یک نفر نیست که قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را تأیید کند. بسیار خوب دوستانتان با چه توجیهی به همکاری با جنایتکاران و کسانی که در قتل‌ عام زندانیان سیاسی دست داشتند ادامه می‌دهند و مجیز آنان را می‌گویند؟ شما چرا به دوستی خود با آنان ادامه می‌دهید؟

آقایان سعید حجاریان، محسن امین زاده، علیرضا علوی تبار، محمدرضا نعیمی، تاجیک،علی ربیعی و... به هنگام قتل‌عام زندانیان سیاسی در زمره‌ی معاونان و مقامات بالای وزارت اطلاعات بودند، این دستگاه مسئولیت طرح و پیشبرد قتل‌ عام را به عهده داشت. چگونه این اشخاص از آن بی‌اطلاع بوده‌اند؟

آقای سعید حجاریان می‌گوید تلاش‌های او باعث زنده ماندن و به خارج فرستادن سعید شاهسوندی یکی از اعضای دستگیر شده مجاهدین که به همکاری گسترده با بازجویان دست زده بود شده است. سعید شاهسوندی در تابستان ۶۷ دستگیر شده بود و در سال ۷۰ به خارج فرستاده شد. آقای حجاریان این را نشانه‌ی نفوذ خود در وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی کشور معرفی می کند. به مصاحبه ایشان با نشریه چشم انداز رجوع کنید. چطور ایشان که شما او را لایق دریافت جایزه‌ «قلم طلایی» معرفی می‌کنید چیزی در مورد قتل‌عام زندانیان به شما که دوست و بچه‌‌محل‌اش هستید نگفته بود؟

کدام مدافع حقوق بشری در دنیا را پیدا می‌کنید که یکی از بنیانگذاران دستگاه اطلاعات و امنیت را شایسته دریافت «قلم طلایی مطبوعات» معرفی کند؟ آن هم یکی از خشن‌ترین دستگاه‌های اطلاعات و امنیت دنیا.

آیا تکذیب می‌کنید که وزارت اطلاعات و امنیت کشور از روز بنیانگذاری تا روزی که حجاریان در پست معاونت آن بود مشغول جنایت هم بوده است؟ آیا عضویت و مسئولیت حجاریان در وزارت اطلاعات را هم مانند عضویت خودتان در سپاه پاسداران و بخش سیاسی عقیدتی آن با موضوع دفاع از مرزهای میهن در مقابل دشمن خارجی ماستمالی می‌کنید؟ آیا مسئولیت سپاه پاسداران در جمهوری اسلامی تنها جنگیدن با «دشمن بعثی» بوده است؟

آقای گنجی مسئولیت دستگیری، شکنجه و اعدام ده‌ها هزار زندانی در دورانی که شما در سپاه پاسداران بودید به عهده‌ی سپاه پاسداران است. آیا شما نمی‌دانید زندان‌های کشور در سال‌های ۶۰-۶۴ در بسیاری از شهرستان‌ها توسط سپاه پاسداران اداره می شد؟‌ آیا شما نمی‌دانید شکنجه در این شهرستان‌ها توسط این ارگان و در مراکز سپاه انجام می‌گرفت؟ آیا شما نمی‌دانید بخش ۲۰۹ اوین که توسط بخش اطلاعات سپاه پاسداران اداره می‌شد بیشترین سهم را در سرکوب و کشتار انقلابیون داشت؟ آیا شما نمی‌دانید که کمیته مشترک سابق یکی از مخوف‌ترین زندان‌های جمهوری اسلامی در تهران توسط سپاه پاسداران اداره می‌شد و...؟ آیا شما نمی‌دانید بچه‌محل‌هایتان توسط سپاه پاسداران دستگیر و تحویل کشتارگاه اوین می‌شدند؟[5] آقای گنجی جنایت جمهوری اسلامی منحصر به قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ و قتل‌های زنجیره‌ای نیست. در سال‌های ۶۰ تا ۶۴ که شما در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعال بودید جنایت‌های بسا بیشتری نسبت به قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ اتفاق افتاد. آقای گنجی شما پس از آن نیز در وزارت ارشاد اسلامی مشغول به کار بودید، آیا نمی‌پذیرید که وزارت ارشاد اسلامی در سال‌های ۶۴-۶۷ اداره‌ی سانسور و سرکوب مطبوعات، نویسندگان، هنرمندان و ... بوده و نقش اساسی در نابودی آزادی بیان و عقیده و فاجعه‌ فرهنگی به وجود آمده در کشور دارد؟

آقای گنجی اگر یکی از اعضای گشتاپو و یا دستگاه‌های سرکوبگر فاشیستی موسولینی بعدها مدعی می‌شد که او تنها در جبهه‌های جنگ در دفاع از خاک آلمان و یا ایتالیا با دشمنان می‌جنگیده قابل قبول بود؟ آیا اعمال گشتاپو و فاشیست‌ها به پای او نوشته نمی‌شد؟

آقای گنجی شما به درستی در مصاحبه با رادیو فردا می‌گویید «سکوت در مقابل جنایت هم به نوعی شرکت در جنایت محسوب می‌شود» با داشتن چنین دیدگاهی چگونه عضویت خود در سپاه پاسدارانی را که متهم به انجام جنایت علیه بشریت است موجب افتخار خود می‌دانید و خود را شریک در جنایات انجام گرفته توسط سپاه پاسداران نمی‌دانید؟

آقای گنجی شما در ایتالیا گفتید:

«در دوره فاشیسم هیتلر برای کنترل مخالفان و جاسوسی گشتاپو را تاسیس کرد و استالین برای این کار کا گ ب را بوجود آورد و در ایتالیا نیز سازمان امنیتی دیگری بوجود آمد، اما این راه یعنی کنترل پلیسی مردم بدترین راه است.»[6]

آقای گنجی شما کسی را که در تأسیس سیستم امنیتی و اطلاعاتی ایران نقش مهمی داشته صالح تر از خود برای دریافت «قلم طلایی» معرفی کردید. آیا وضعیت ایران غیر از آلمان و روسیه و ایتالیا بوده و یا به دوستان که می‌رسیم منطق عوض می‌شود؟

آیا قبول دارید که آیت‌الله منتظری به صراحت به خمینی نوشت «با اطلاع دقیق می‌گویم وزارت اطلاعات شما روی ساواک شاه را سفید کرده» است؟

در کجای دنیا دیده‌، خوانده‌ و یا شنیده‌اید که کسی جایزه‌ای را به نمایندگی از قربانی و جلاد توأمان دریافت کرده باشد؟ آیا این طنر تلخ تاریخ نیست که هم قربانی و هم جلاد دارای شایستگی دریافت «قلم طلایی» باشند؟ آقای گنجی با این تضاد و دوگانگی چه می‌کنید؟

یادتان هست شما به هنگام دریافت قلم طلایی انجمن صنفی مطبوعات در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵ حجاریان را بیش از خود شایسته آن دانستید و گفتید «قلم طلایی باید به سعید حجاریان تعلق بگیرد نه من» [7] بالاخره یک جای کار می‌لنگد، آیا به این فکر کرده‌اید؟

آقای گنجی در داخل کشور به هنگام دریافت جایزه، سعید حجاریان را شایسته دریافت قلم طلایی معرفی کردید و در خارج از کشور(مسکو) زندانیان سیاسی قتل‌عام شده در سال ۶۷ و قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای را، آیا توضیحی برای این کار دارید؟

آقای عباس عبدی مشاور دادستان کل کشور، محمد موسوی خویینی‌ها بود. مگر می‌شود موسوی خویینی ها که عضو شورای عالی قضایی هم بود و مشاورش از موضوع قتل‌عام خبر نداشته باشند؟ بستگان و آشنایان من که هیچ دستی هم در رژیم نداشتند چگونه از آن خبر داشتند و مسئولین قضایی و اطلاعاتی رژیم بی‌اطلاع از آن بودند؟

موسوی خویینی‌ها در مصاحبه‌‌ی رسمی در ۲۰ دیماه ۶۷ گفت‌: «ما از بالا رفتن آمار اعدام ها واهمه‌ای نداریم»، امروز ایشان پدر معنوی اصلاح‌طلبان حکومتی و دوستان نزدیک شماست. آیا او با قتل‌عام زندانیان سیاسی مخالف بود؟ نامه دکتر محمد ملکی در مورد موسوی خوئینی‌ها را بخوانید. مارک «خشونت طلبی» که به دکتر ملکی نمی‌چسبد.

موسوی اردبیلی که امروز مرجع تقلید اصلاح‌طلبان حکومتی است در آن دوران رئیس شورای عالی قضایی رژیم بوده‌ است. آیا متن نامه‌های رد و بدل شده‌ی جنایتکارانه‌ی او و احمد خمینی را که آیت‌الله منتظری افشا کرده‌اند، ندیده‌اید؟

احمد پورنجاتی یکی دیگر از اصلاح‌طلبان حکومتی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس ششم که در ید دوستان شما بود، در دوره‌ی مذکور معاون و عقل منفصل محمدی‌ ری‌شهری وزیر اطلاعات رژیم بوده است. او در ردیف کسانی است که دارای بالاترین اطلاعات در رابطه با قتل‌عام زندانیان سیاسی می‌باشند. اطلاعات او بسیار بیشتر از امثال خامنه‌ای است.

عبدالله‌ نوری در آن دوران نماینده خمینی در سپاه پاسداران و جهاد سازندگی بود و آیت الله منتظری نقل می‌کنند که او تلاش می‌کرد هر طور شده متن ندامت‌نامه‌ای را به امضای او برساند و در آن اذعان کند که فریب «منافقین» و «ضد انقلاب» را خورده بود و به خاطر آن توبه می‌کند و از خمینی پوزش می‌طلبد.

عیسی سحرخیز به عنوان وابسته مطبوعاتی هیئت نمایندگی جمهوری اسلامی در نیویورک سال‌ها به سهم خود در کار تلاش برای جلوگیری از تصویب قطعنامه‌های نقض حقوق بشر توسط رژیم بوده است. قطعنامه‌هایی که تنها به گوشه‌ای از فجایعی که در کشور اتفاق می‌افتد اشاره داشت. به امروز نگاه نکنید که چپ و راست از مراجع بین‌‌المللی خواهان وساطت است.

هدف من از طرح این پرسش‌ها ضمن روشنگری در مورد آن چه که می‌گویید، باز کردن مطلب برای خود شما و ارائه‌ی طریق نیز هست. می‌خواهم از طریق استدلال‌هایم اگر پرده‌ای در مقابل چشمانتان هست به کناری زده شود.

همین‌قدر که شما در مجامع عمومی و به هنگام دریافت جایزه‌ی «قلم طلایی» از قتل‌عام شدگان ۶۷ صحبت کردید حرکتی مثبت است که بایستی ادامه یابد. من شخصاً‌ تلاش می‌کنم از هر اقدام مثبت ولو کوچکی حمایت کنم. چرا که شما جای من را تنگ نمی‌کنید. هرچه صداها بلندتر شود بهتر. هرچه تعدادمان بیشتر شود بهتر. اگر در آن‌چه که گفته‌اید جدی باشید می‌توانید قدم‌های بعدی را بردارید. من نیت شما را تحلیل نمی‌کنم. آینده آن را مشخص خواهد کرد.

اما در ارتباط با قتل‌ عام شدگان سال ۶۷ اگر می‌خواهید گفته‌هایتان واقعی و مؤثر جلوه کند؛

اگر می‌خواهید گوشه‌ای از حق قتل‌عام شدگان را ادا کنید و از عذاب وجدان رهایی یابید؛

اگر می‌خواهید در تریبون‌ هایی که به دست می‌آورید زبان حال آن‌ها هم باشید؛

اگر واقعاً آن‌ها را واجد شرایط دریافت جایزه‌‌ قلم طلایی «انجمن جهانى روزنامه‌نگاران» می‌ شناسید؛

اگر سکوت را گناه و همدستی با قاتلان و جنایتکاران می‌دانید؛

اگر می‌خواهید صف خود را از جنایتکاران و قاتلان جدا کنید؛

بایستی بگویم که محکومیت خشک و خالی یکی از بزرگترین جنایت‌های علیه بشریت در قرن معاصر فایده‌ای ندارد. مقامات جمهوری اسلامی نیز حساسیت چندانی در مورد آن ندارند. به ویژه که شما در مصاحبه با رادیو آلمان جلاد و قربانی را کنار هم نشاندید و زیرکانه و از زبان غیر مطرح کردید که قربانیان هم وابسته به جریانی بودند که اعمال «خشونت» می‌کرد. در واقع تلویحاً زندانیان قتل‌عام شده را قربانیان سیاست‌های مجاهدین معرفی کردید.

جنبش حقوق بشر از ۱۸ سال پیش به دفعات قتل‌عام زندانیان سیاسی را محکوم کرده است. از این بابت کمبودی ندارد.

آیت‌الله منتظری ۱۸ سال پیش به عنوان یک مقام رسمی و با افشای اسناد مبادرت به انجام آن کرد و بهای آن را به سنگین ترین وجه پرداخت.

زندانیان سیاسی جان بدر برده از قتل‌عام به سهم و وسع خود آن‌چه را که شاهد بوده‌اند به رشته‌ی تحریر در آورده‌اند. از این بابت اطلاعات نسبتاً خوبی داریم.

اما آن‌ چه که امروز سخت بدان نیازمندیم. اطلاعات پشت پرده‌ی قتل‌عام زندانیان سیاسی است که ما را بدان‌ها دسترسی نیست.

ما هنوز تصمیم‌گیرندگان، طراحان‌ و آمران قتل‌عام را به خوبی نمی‌شناسیم.

ما نمی‌دانیم جنایتکاران چگونه و به چه شکل به این تصمیم‌گیری رسیدند و با این کار چه مسئله‌ای را می‌‌خواستند حل کنند. دوستان شما حتماً‌ در جریان امر هستند.

ما هنوز آمار دقیقی از قتل‌عام شدگان ۶۷ در دست نداریم و گمانه‌ زنی‌های متفاوتی در این باره موجود است.

ما هنوز اطلاعی نسبت به ماهیت کمیسیون مرگ در شهرستان‌ها نداریم.

ما را به حکم صادره از سوی خمینی که بر اساس آن زندانیان مارکسیست را قتل‌عام کردند دسترسی نیست.

خانواده‌ی قتل‌عام شدگان هنوز از محل دفن عزیزانشان اطلاعی ندارند. کسی خبری از گورهای دست جمعی ندارد، همه چیز حدس و گمان است.

ما هنوز عکسی از حجت‌الاسلام نیری رئیس هیئت قتل‌عام و مرتضی اشراقی عضو هیئت قتل‌عام در تهران نداریم. در هیچ یک از اسناد منتشر شده توسط رژیم نام کوچک نیری برده نمی‌شود، حتا هنگامی که کاندیدای وزارت اطلاعات بود. این امور آگاهانه انجام می‌گیرد.

ما اطلاعی از مخالفت‌های احتمالی درون نظام و فعالیت‌های مخالفین قتل‌عام و دلایل سکوت بعدی‌شان نداریم.

آیا دوستان نزدیک شما که هیچ‌کدام با این قتل‌عام موافق نبوده‌اند و آن را تأیید نمی‌کنند نمی‌توانند در این رابطه کمک کنند؟ [8]

همه‌ی ما می‌دانیم که دادستانی کل کشور در آن دوران در ید قدرت موسوی خویینی‌ها و دوستان نزدیک شما بود و دست بالا در شورای عالی قضایی را نیز اصلاح‌طلبان امروزی مانند، موسوی اردبیلی، موسوی خویینی‌ها و موسوی بجنوردی داشتند. حتا مقتدایی هنوز کاملاً به راست متمایل نشده بود و میانه بازی می‌کرد.

آقای گنجی تلاش شما برای انداختن مسئولیت قتل‌عام زندانیان سیاسی به دوش خامنه‌ای می‌تواند تحریف تاریخ و همدستی با جنایتکاران تلقی شود. خامنه‌ای به عنوان ریاست جمهوری و از موضع مسئولیت مشترک حاکمان در قتل‌عام زندانیان سیاسی مشارکت داشت.

در این میان مسئولیت اعضای شورای عالی قضایی که نام بردم بیشتر بود. محمد خاتمی نیز به عنوان وزیر ارشاد و فرهنگ اسلامی و مسئول تبلیغات ستاد فرماندهی کل قوا در این جنایت به همراه رفسنجانی رئیس‌ آن دورانش مشارکت داشت. مسئولیت دولت با میرحسین موسوی و اصلاح‌طلبان دوم خردادی بود. همه‌ی کسانی که نام بردم در این جنایت هولناک مشارکت داشته‌اند. به لحاظ حقوقی همین مسئله را از دوستان حقوق‌دانتان سؤال کنید.

آقای گنجی آیا وظیفه‌ی یک روزنامه‌ نگار محکومیت و یا تأیید اعمال است و یا روشنگری در مورد آن‌ها؟ یک بار دیگر اولین دروس روزنامه‌نگاری را مرور کنید. وظیفه‌ی شما اطلاع رسانی است.

شما که خود را نماینده‌ی قتل‌عام شدگان ۶۷ معرفی می‌کنید آیا حتا یک کلمه در رابطه با این قتل‌عام افشاگری کرده‌اید؟

آقای گنجی من، ما و همه‌ی کسانی که در جبهه‌ی اپوزیسیون رژیم هستیم حرف‌های زیادی برای گفتن داریم که به خاطر مصالح مقاومت و جنبش ضد رژیم از گفتن آن‌ها آگاهانه خودداری می‌کنیم. این را به طور علنی و خصوصی نیز بیان می‌کنیم چرا که معتقدیم در بعضی موارد می‌تواند باعث تضعیف جنبش شود، در بعضی موارد می‌تواند موجب سوءاستفاده دشمن شود، چرا که ما اصل و اساس جنبش و مقاومت را درست و اصولی می‌دانیم. اگر در جایی نیز سخنی می‌گوییم و یا انتقادی می‌‌کنیم قصد افشاگری نداریم، قصدمان روشنگری در این مرحله است. ما خود را جزو خانواده مقاومت و اپوزیسیون می‌دانیم. دعواهایمان را نیز درون خانوادگی ارزیابی می‌کنیم. اما شما بایستی تکلیف خود را مشخص کنید. آیا سکوت و خودداری شما به منزله‌ی آن است که خود را جزو خانواده‌ی رژیم می‌دانید؟ آیا منطق شما برای سکوت در رابطه با بسیاری از جنایات انجام گرفته توسط رژیم از این موضع است که در مقابل دشمن، نبایستی پرده دری کرد؟ نباید دعواهای داخلی و خانوادگی را نزد دشمن برد؟ شما امروز خود را در کدام جبهه می‌بینید، رژیم و یا اپوزیسیون رژیم؟ امروز دشمن از نظر شما کیست؟ برای مبارزه با چه کسی بایستی متحد شد؟ دوستان خود را در کجا بایستی پیدا کرد؟ نمی‌شود دنبه را با گرگ خورد و گریه را با چوپان کرد.

شما به درستی گفتید روزنامه نگار «در جوامع غیر دموكراتیك باید زوایای پنهان سیاست را به مردم نشان دهد.»[9] بسیار خوب آستین‌ها را بالا زده و زوایای پنهان قتل‌عام زندانیان سیاسی را به مردم و دنیا نشان دهید. آقای گنجی شما امروز به آگاهی نسبی رسیده‌اید و از مسئولیت دم می‌زنید، شما سکوت را مشارکت در جنایت می‌دانید. بدون شک روشن نکردن زوایای پنهان قتل‌عام زندانیان سیاسی، مشارکت در قتل‌عام زندانیان سیاسی است. در آن صورت مسئولیت شما در قتل‌عام زندانیان سیاسی بیش از پاسدار احمقی است که طناب به گردن عزیزانمان انداخت. برای او می‌توان عنصر ناآگاهی تراشید ولی برای شما نه.

شما و دوستانتان حتا از اطلاع رسانی قطره‌ای در این مورد نیز کوتاهی می‌کنید. بدون روشنگری و افشاگری در ارتباط با قتل‌عام سال ۶۷ انگشت اتهام به سوی شما دراز است که از خون آنان، نام آنان، رنج و مصیبتی که خانواده‌های آنان متحمل می‌شوند ارتزاق می‌کنید و به نفع خود بهره می‌برید این کار شرافتمندانه نیست. نمک پاشیدن به زخم‌های التیام نیافته است.

آقای گنجی شما در مصاحبه با رادیو آلمان منطق دوستانتان برای قتل‌عام زندانیان سیاسی را این‌گونه تشریح کردید:

«.... (اصلاح‌طلبان) مى‌گويند خود اين گروههايى كه بودند، خود اينها عمدتا گروههايى بوده‌اند كه متقابلا دست به خشونت مى‌زدند، آنها هم از ابزار ترور استفاده مى‌كرده‌اند، لذا ما (اصلاح‌طلبان) نمى‌توانيم از تروريست‌ها دفاع كنيم. عمده استدلالى كه من از دوستان شنيده‌ام، اين نوع استدلال است. آنها مى‌گويند مجاهدين خلق مستقل از اينكه دست به ترور مى‌زده‌اند، بعدها به عراق رفتند و با حكومت صدام حسين ائتلاف كردند و اين اصلا قابل دفاع نيست...»

در این‌جا نیازی نمی‌بینیم به توجیهات دوستان شما در ارتباط با قتل‌عام زندانیان سیاسی مجاهد که از زبان شما جاری شده پاسخ دهم. آنان مسئول مستقیم یک دهه‌ شکنجه، کشتار و آزار و اذیت زندانیان مجاهد و مبارز میهنمان هستند، دیر یا زود بایستی در مقابل دستگاه عدالت جوابگوی اعمالشان شوند. دنیا بارها توجیه جنایت‌کاران برای ارتکاب جنایت را شنیده است. می‌‌گویید نه، به توجیهات، شاه، پینوشه، خمینی، رفسنجانی، خامنه‌‌ای، موسوی تبریزی، ری‌شهری، فلاحیان، لاجوردی، پل پوت، استالین، عیدی امین و ... برای انجام جنایت توجه کنید و آن‌ها را دوباره بخوانید. دوستان شما چیز جدیدی ارائه نمی‌کنند. شما نیز در نقل نظرات آنان چیز جدیدی نمی‌گویید. منطق جنایتکاران در همه حال یکسان است.

اگر معتقدید که سکوت در مقابل قتل‌عام زندانیان سیاسی همدستی با جنایتکاران است چرا به دوستی با نزدیکان خود ادامه می‌‌دهید. در کجا و به چه شکل آنان قتل‌عام زندانیان سیاسی را محکوم کرده‌اند؟ سکوت در قاموس شما به چه معناست؟ چرا با کسانی که در قتل‌عام زندانیاسی به هر اندازه نقش داشته‌اند هم‌نشینی می‌کنید؟

باور کنید برای خودتان می‌گویم، نگاه نکنید به این هیاهوها و جوایزی که شما و دیگر اصلاح‌طلبان حکومتی دریافت می‌کنید. نگاهی به این تعریف و تمجیدها نکنید. یادتان باشد روزی غرب بخاطر منافعش چه استقبالی از چائوشسکو دیکتاتور رومانی که ملتی را به فقر و فلاکت کشانده بود می‌کرد. دولت انگلیس دکترای افتخاری و...به او اهدا کرد. روزی که او از قدرت پایین کشیده و اعدام شد اولین اقدامی که دولت فخمیه انگلیس کرد بازپس گرفتن دکترای افتخاری‌اش بود.

آقای گنجی شما از یک سو خود را یک روزنامه نگار معرفی می‌کنید و از سوی دیگر در مقام یک ایدئولوگ و رهبر سیاسی از موضع یک نظریه پرداز به طرح مبانی فلسفی و ایدئولوژیک می‌پردازید، آیا شما در ارتباط با جایگاه خودتان نیز دچار توهم نشده‌اید؟

گول کف زدن‌های امثال سیدابراهیم نبوی را نخورید که می‌نویسد: « گنجی در این سفر اعتباری جهانی را کسب خواهد کرد که می‌تواند از او یک رهبر برای اصلاحات سیاسی و اجتماعی بسازد».[10] این ها شما را به ناکجا آباد خواهند برد.

آقای گنجی شما نه صاحب اندیشه و فکرید و نه در دنیای پیچیده‌ی امروزی می‌توانید نقش ایدئولوگ، تئوریسین و یا رهبر سیاسی را بازی کنید، این دیواری است بلندتر از قد من و شما. دنیا و جامعه‌ی ایران نیازی به «مانیفست‌»های شما که رونویسی و ادغام نظریه‌های صدبار مطرح شده غربی است ندارد. شما حرف جدیدی نمی‌زنید. خیلی‌ها هستند که می‌توانند این کار را بهتر از من و شما انجام دهند. ولی تعداد زیادی نیستند که بتوانند کاری را که از من و شما ساخته است انجام دهند؛ اطلاعات دست اول شما را داشته باشند؛ به هزارتوی قصر دیو راه داشته باشند و شهامت نور انداختن بر تاریکخانه‌ها را حتا به صورت محدود داشته باشند. این کاری است که به خوبی از شما ساخته است. به این کار بپردازید. مردم راه خود را بازخواهند یافت.

ایرج مصداقی

Irajmesdaghi@yahoo.com



[1] برای نمونه در مصاحبه با رادیو صدای آمریکا یکی از شنوندگان که از آلمان زنگ زده بود به شکلی ابلهانه گنجی را فرماندار یکی از شهرهای کردستان معرفی کرده و خواستار توضیح او در مورد جنایاتی که در کردستان انجام داده بود شد. گاه وی را بازجو و شکنجه گر معرفی می‌کنند و...چیزهایی که اساساً واقعیت ندارد و به سادگی بطلان آن‌ها مشخص می‌شود.

[2] طبق دیدگاه ایدئولوژیک مورد اشاره‌ی سروش و دیگر ایدئولوگ‌های «اصلاح‌طلب»  دوم خردادی امکان مخالفت با حکم و فتوای مرجع تقلید آن هم از نوع «ولایت فقیه» آن نیست. آقای سروش با یکی از همین احکام بود که بر مقدرات دانشگاه‌ها و دانشجویان و اساتید دانشگاه حاکم شد. در حالی که او صلاحیت علمی لازم برای انجام این کار را نداشت و از سابقه‌‌ی تدریس در دانشگاه نیز برخوردار نبود.

[3] در مقاله‌‌ی جداگانه به سیاستی که از سوی آقای گنجی و دوستانشان در این مورد پی‌گیری می‌شود اشاره خوامم کرد.

[4] برای این که به شما در یادآوری گذشته کمک کنم متذکر می‌شوم که در ۱۹ مهرماه ۶۷ تروریست‌های وابسته به سفارت جمهوری اسلامی ایران در ترکیه در محله‌ی اکسارای استانبول آقای ابوالحسن مجتهدزاده را طی عملیاتی گانگستری ربوده و در کنسولگری جمهوری اسلامی در استانبول مقابل چشم‌های کارمندان چندین روز مورد شکنجه قرار دادند. دیپلماتی به نام مهران باقری مسئولیت شکنجه او را به عهده داشت. سپس قصد داشتند آقای مجتهدزاده را همراه هشت دیپلمات جمهوری اسلامی با دو بنز نمره دیپلماتیک همراه با زن و بچه‌هایشان که برای عادی سازی مورد استفاده قرار گرفته بودند به ایران منتقل کنند. آقای مجتهدزاده در نزدیکی مرز ایران و ترکیه به طرز معجزه‌‌آسایی از چنگال جنایتکاران نجات یافت. موضوع آن در روزنامه‌های ترکیه انتشار یافت. به غیر از مهران باقری، رسول باقرنژاد شايان دبیرسوم، حميد رضا كريمی دبیر دوم، خسرو عبداللهی، باختری، صادق سرلك، معين صالح‌پور، ميرجعفر زعفرانچی، هاشمي معاون كنسول و...در این جنایت هولناک نقش مستقیم داشتند.

 

[5] آقای گنجی اگر همه‌ی این‌ها را فراموش کرده‌اید، به اطلاعیه‌های صادره از سوی سپاه پاسداران در ارتباط با کشتار موسی خیابانی و همراهانش، دستگیری اعضای رهبری سازمان‌های پیکار، اقلیت ، اتحادیه کمونیست‌ها، حزب توده و ... رجوع کنید. تقریباً اکثریت قریب به اتفاق دستگیر شدگان اعدام شدند.

[6] http://r0ozonline.com/01newsstory/016157.shtml

[7] http://www.ilna.ir/shownews.asp?code=302643&code1=1

[8] مثلاً یک بار که حسین شریعتمداری پاپیچ سیدابراهیم نبوی شده بود، نبوی، شریعتمداری را تهدید کرد چنانچه دست از بازیهایش بر ندارد آن‌چه در باره‌ی او می‌داند را افشا خواهد کرد. بعد از آن بین این دو آتش بس برقرار شد.

[9] http://www.ilna.ir/shownews.asp?code=302643&code1=1

[10] http://roozonline.com/03satire/015961.shtml

 

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©