ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


مصطفی تاج زاده و «امام خمینی» و «دوران طلایی »

ایرج مصداقی

 
 
آقای تاج زاده سلام
مقاله‌ی شما خطاب به «برادران سپاه» و رنجیدگی از آ‌ن‌ها به خاطر مقایسه خامنه‌ای با خمینی را که از زندان اوین نوشته شده بود خواندم و دلم گرفت. بنایم نبود و نیست در مقابل کسانی که در شرایط آزاد به سر نمی‌برند بایستم. به خصوص که شما در ۷ سال گذشته مقاومت خوب و ستودنی در مقابل زیاده‌خواهی‌های خامنه‌ای و سپاه پاسداران از خود نشان‌داده‌اید و رنج بسیاری بر شما و خانواده‌تان رفته است. از این بابت البته شایسته تقدیر هستید.
اما این باعث نمی‌شود در مقابل حقی که بر گردنم هست سکوت کنم. حق نسلی که به دستور «امام» شما پرپر شد و هنوز بسیاری‌ از آن‌ها محل دفن‌شان مشخص نیست. می‌دانم این نوشته کامل نیست. با عجله و طی دو روز نوشتم. حتماً کم و کاستی‌های زیادی دارد. بیشتر فتح‌ بابی است در ارتباط با مواردی که مطرح کردید.
 
روایت غیرواقعی شما به عنوان یک «زندانی» و «مظلوم» از دهه‌ی سیاه ۶۰ و تعریف و تمجید از سلوک و سیاق خمینی، چه بسا موجب گمراهی و یا تردید نسل جوانی شود که آن دوران را تجربه نکرده است. نمی‌توان و نباید به سادگی از تحریف تاریخ میهنمان گذشت و در برابر تلاش برای موجه جلوه‌دادن چهره‌ی خمینی، این لکه‌ی ننگ تاریخ کشورمان سکوت کرد.
 
آقای تاج‌زاده اگر فکر می‌کنید با نوشتن چنین نامه‌هایی و نشان دادن چهره‌ی متفاوتی از خمینی می‌توانید راه توجیه خامنه‌ای و پیروانش، برای اعمال سرکوب را ببندید، اشتباه می‌کنید. راه چاره آن‌است که به او یادآور شوید ما در دهه‌ی ۶۰ از این شیوه‌ها استفاده کردیم؛ به پند و اندرز خیرخواهان توجه نکردیم نتیجه آن شد که نه تنها راه به جایی نبردیم بلکه بحران تشدید شد و بدنامی برای ما ماند. به او در مورد تکرار تجربه‌ی شکست‌خورده‌ی خودتان هشدار دهید.
 
آقای تاج زاده از آن‌جایی که ادعا می‌کنید تغییر کرده و به خطاهای خود و جریان‌تان واقف شده‌اید، مواردی را با شما در میان می‌گذارم تا نشان دهم آن‌چه شما در ارتباط با پذیرش خطاهای گذشته‌ می‌گویید، واقعیت ندارد و شما به دنبال توجیه جنایات صورت گرفته توسط نظام جمهوری اسلامی به ویژه در «دوران طلایی امام» و تبرئه‌ی خود و جریان‌تان هستید. امیدوارم خواندن این نامه شما را به فکر بیاندازد و راهی دوباره پیش‌ پایتان بگشاید. در هر صورت همین که در حرف بخشی از اشتباهات‌ را پذیرفته‌اید مثبت است و بایستی به فال نیک گرفت.
 
توجه داشته باشید هیچ شخصیت و جریان سیاسی وابسته به نظام جمهوری اسلامی هرچند به گذشته‌اش انتقاد داشته باشد و یا برخی اشتباهات را بپذیرد بدون عبور از شخص خمینی و پذیرش جنایات صورت گرفته در دهه‌ی ۶۰ نمی‌تواند ادعای تغییر کند.
 
اگر من به عنوان یک هوادار سابق سازمان مجاهدین که ادعای تغییر و نقد به دیدگاه‌های ایدئولوژیک ، سیاسی و تشکیلاتی مجاهدین دارم، از رجوی عبور نکنم، او و ایدئولوژی و نگاهش را مورد نقد جدی قرار ندهم، هیچ انسان فرهیخته‌ای ادعای تغییر در من و دیدگاه‌هایم را باور نمی‌کند.
چنانچه به روشنگری در مورد اعمال صورت‌گرفته در مجاهدین و خیانت رجوی در حق نسل برخاسته‌ از انقلاب نپردازم، هیچ‌ انسان فهیمی ادعای من را نمی‌پذیرد.
بماند که من یک هوادار ساده‌ی سازمان مجاهدین بودم و شما یکی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی و یکی از اعضای تصمیم‌گیرنده سازمانی بوده‌اید که در تشکیل‌ نهادهای اطلاعاتی و امنیتی نظام نقش مستقیم داشته است. 
آقای تاج‌زاده شما تنها نیستید. هیچ‌یک از «خط‌امامی»‌های سابق که همچنان به قدرت چسبیده و یا در رویای تصاحب آن به سر می‌برند، تاکنون به نقد خمینی نپرداخته‌اند. هیچ‌کدام، یک کلمه به دانسته‌های ما در ارتباط با جنایات رژیم نیافزوده‌اند. تاکنون هیچ نکته‌ی مجهولی را روشن نکرده‌اند.
متاسفانه شما و دیگر «خط‌امامی»‌ها قبل از هر چیز «حفظ نظام» و «منافع نظام» و «تثبیت نظام» را در نظر دارید و نه دفاع از «منافع ملی» و حقیقت را.
 
شما خطاب به «برادران سپاهی» نوشته‌اید:‌
 
«ما نه تنها در دهه ۶۰ بلکه در دهه های بعد از آن نیز خطاهای ریز و درشتی مرتکب شدیم. در مواردی به اشتباهات خود وقوف یافتیم و در مواردی نه. خداوند را سپاسگزاریم که به ما آن میزان جرأت و اعتماد به نفس داده که از روبه‌رو شدن با خطاهایمان و تبیین و تحلیل آن ها و عنداللزوم بیان آشکارشان نهراسیم.»
 
آقای تاج زاده ممنون که لااقل در حرف به «خطاهای ریز و درشتی» که مرتکب شدید «وقوف» یافتید. به خاطر همین جمله است که به خودم اجازه می‌دهم شما را مخاطب قرار دهم. من به عنوان یک ناظر سیاسی که تغییر و تحولات درون رژیم را رصد می‌کند اطلاعی از «وقوف»‌ شما نسبت به این «خطا‌های ریز و درشت» ندارم. اگر از شما بخواهم این «خطا‌های ریز و درشت» را نام برده و دلیل ارتکاب آن‌ها را بگویید آیا درخواست زیادی است ؟ قبول می‌کنید برای آن که دوباره آن خطاها تکرار نشود لازم است به ریشه‌یابی اشتباهات و خطاها بپردازیم و ببینیم آن‌ها بر اساس چه راهبرد و چه راهنمای عملی صورت گرفته اند؟ زمینه بروز آن‌ها چه بوده است؟ این موضوعی نیست که با «توبه» به درگاه خداوند حل شود. حق‌الناس پشت آن خوابیده است. در دنیای سیاست مدرن البته به کسانی که در قدرت هستند فقط یک بار فرصت داده می‌شود و در صورت ارتکاب اشتباه، خودشان صحنه را خالی می‌کنند. چیزی که البته در کشور ما باب نیست چه در حاکمان و چه در اپوزیسیون و از این بابت نمی‌توان شما را سرزنش کرد.
 
خود شما هم می‌دانید موضوع نقد به گذشته به سادگی میسر نیست. برای همین می‌نویسید:
 
«در پیشگاه مردم باهوش و بیدار ایران، آن هم در عصر ارتباطات، لاپوشانی اشتباهات و حتی توجیه آن ها نه ممکن است و نه مفید. چنین تلاشی جز آن که صداقت فرد یا جناحی را مخدوش کند، از اعتبار اجتماعی آن بکاهد و کارهای درستمان را نیز تحت الشعاع قرار دهد، نتیجه نخواهد داد. ما به تجربه دریافته ایم که تنها با مواجهه شجاعانه با رفتار و گفتار نادرست خود و شناسایی علل و عوامل وقوعشان می توانیم از تکرار آنها بپرهیزیم، به انباشت تجربیات بپردازیم و مسیر تیره و ناهموار آینده را با اطمینان بیشتر و هزینه کمتر و سرعت افزون تر بپیماییم. اما برای کاربردی کردن نقد، باید به دو سؤال مشخص جواب داد: اول، چه کارهایی کردیم که نمی بایست می کردیم. دوم، از انجام چه اقدام هایی غفلت نمودیم که انجام دادنشان لازم یا سودمند بود. داوری منصفانه درباره عملکرد افراد و گروه ها نیز در درجه نخست مستلزم درک و در نظر گرفتن اوضاع و احوال زمانه است.»
 
آقای تاج زاده آنچه که برشمردید بازی با کلمات و انشاءنویسی است. به قول طنز پرداز بزرگ میهن‌مان هادی خرسندی مثل «چسفیل»‌ است، جیب را پر می‌کند اما شکم را نه.
شما از ترسیم چهره‌ی واقعی خمینی توسط خبرگزاری فارس و روزنامه سپاه که با هدف تبرئه‌ی خامنه‌ای صورت گرفته به خشم آمده‌اید. آن‌چه شما در مورد خامنه‌ای و سیاه‌کاری‌های او می گویید بخشی از واقعیت است، درست مانند آن‌چه سپاه پاسداران در مورد خمینی و «دوران طلایی»‌اش می‌گوید. شما و «برادران سپاهی» به عنوان نمایندگان دو جناح رژیم از دو زاویه‌ی متفاوت و بر اساس منافع‌تان سعی در تحریف تاریخ خونبار میهن‌مان در سیاه‌ترین روزهایش دارید. سکوت در برابر این تلاش خیانت به نسلی  است که مظلومانه پرپر شد و من وظیفه‌ خود می‌بینم صدایش را پژواک دهم. شما روزنامه سپاه و خبرگزاری فارس را مورد پرسش قرار داده و می‌نویسید:‌
 
«دهه اول پیروزی انقلاب دهه «حصر کردن منتقدان بدون محاکمه» و «آویزان کردن مخالفان با یک فرمان» بود؟ اگر آری، تفاوت انقلاب اسلامی با انقلاب اکتبر چیست و رهبر روحانی آن چه فرقی با رهبر بلشویک ها دارد؟»
 
آقای تاج زاده آیا پس از گذشت سه دهه و در زمانی که ادعا می‌کنید چشم‌هایتان باز شده و به اشتباهات‌ ریز و درشت‌تان «وقوف» پیدا کرده‌اید چنین منکر واقعیت می‌شوید؟
 
 تردیدی نیست «رهبر بلشویک‌ها» فرق اساسی با رهبر «انقلاب اسلامی» دارد. این دو انقلاب با یک فاصله‌ی ۶۰ ساله به وقوع پیوستند. در تاریخ مدرن تفاوت ۶۰ ساله از تفاوت هزاران سال تاریخ قدیم هم بیشتر است. انقلاب روسیه در پایان جنگ جهانی اول به وقوع پیوست. در آن دوران نه از قوانین مربوط به جنگ خبری بود، و نه حقوق بشر در سطح بین‌المللی پذیرفته شده بود. نه صلیب سرخ، حضوری جدی در دنیا داشت و نه عفو بین‌الملل و صدها سازمان حقوق‌بشری حیات داشتند.  حتی سه دهه پس از انقلاب اکتبر، جنایات بزرگی در آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی و اسپانیا فرانکو اتفاق افتاد.
دنیای پس از جنگ جهانی دوم با دنیای پیش از آن به کلی متفاوت است. در سال ۱۹۴۸ اعلامیه جهانی حقوق بشر منتشر می‌شود. میثاق‌ها و کنوانسیون‌های بین‌المللی به تصویب می‌رسند. در دهه‌ی ۷۰ میلادی در آلمان و ایتالیا و اسپانیا کسی نمی‌توانست در خیابان سر مرغ را ببرد چه برسد به این که کمپ‌های آدمسوزی و ... راه بیاندازد. جنایاتی که در «دوران طلایی امام» صورت گرفت در چنین دورانی بود.
آقای تاج زاده شما این‌ها را خوب می‌فهمید، حتی در همین مقاله خود وقتی می‌خواهید با جناح رقیب برخورد کنید و به توجیه اقدامات ضد بشری خمینی بپردازید از تفاوت‌های دهه‌ی ۸۰ و ۹۰ میلادی می‌‌گویید.
«دوران طلایی امام» در دهه‌ی ۸۰ میلادی به وقوع پیوسته است و مقایسه آن با ۶ دهه قبل از آن، قیاس مع‌الفارق است.
 
آقای تاج زاده وقتی شما می‌نویسید: «من باور نمی کنم این عده نمی فهمند که وجهه لنینی و استالینی به آیت الله خمینی بخشیدن، آن هم در این زمانه، چه نقش ویرانگری در دور کردن نسل جوان، که آن ایام را تجربه نکرده است، از رهبر فقید انقلاب دارد.»
 
یعنی متوجه‌ی فاجعه‌ای نیستید که بر سر کشور آمده است و اگر هستید و این گونه سخن می‌گویید که دیگر فریبکاری است و نامه‌نگاری به شما بی‌حاصل می‌نماید و کوبیدن «میخ آهنین بر سنگ» است.
«رهبر فقید انقلاب» چه گلی بر سر مردم ایران و کشور زده است که دور شدن نسل جوان از وی، «ویرانگر» باشد؟ «نسل جوان، که آن را ایام را تجربه نکرده» چه چیزی را از دست داده است؟ از نسل ۳۰ و ۴۰ می‌گذرم که جوانی‌شان در نظام اسلامی پژمرد، یا به تنور جنگ ریخته شدند، یا در زندان‌ها و میدان‌های تیر نابود شدند و یا اعتیاد و فقر و فساد و فحشا رمق‌شان گرفت؛ نسل سوخته‌‌ی دهه‌ی ۵۰ و ۶۰ خورشیدی که «دوران طلایی امام»‌ را تجربه‌ کرده، چه چیزی نصیب‌اش شده است که نسل‌های بعدی که آن ایام را تجربه‌ نکرده‌اند، بایستی حسرت‌اش را بخورند؟ ارمغان خمینی برای آن‌ها چه بود؟ جز جنگ و بدبختی، کاروان جنازه و نوحه و عزا و ماتم و غم و اندوه؟ جز شنیدن خبر دستگیری و اعدام و شکنجه‌‌ی عزیزان‌شان؟ جز شنیدن صدای آژیر قرمز و شیون کودکان و صدای گوشخراش آهنگران و دیگر نوحه‌خوانان رژیم؟ جز ایستادن در صف‌های ارزاق عمومی؟ و ...
آقای تاج زاده این خمینی بود که در فروردین ۱۳۵۹ ارتش عراق را به قیام علیه دولت این کشور و حزب بعث فراخواند و جنگ را به کشور تحمیل کرد. همه‌ی آگاهان می‌دانند اگر نبود خیره‌سری خمینی، امکان جلوگیری از جنگ و تجاوز  عراق به ایران بود. در بدترین حالت می‌شد جنگ را در خرداد ۱۳۶۱ پایان داد.
 
آقای تاج‌زاده لنین و انقلاب اکتبر با تمام اشتباهات مخربی که مرتکب شدند تحولات عظیم مثبتی در سطح بین‌المللی به وجود آوردند. تاثیر مستقیم آن رشد و توسعه سوسیال دمکراسی در اروپا و تشکیل «دولت‌های رفاه» به منظور مقابله با آن بود. من تأثیرات مثبت آن را در سوئد می‌بینم و از امتیازات آن برخوردارم. اتحاد جماهیر شوروی نقش اساسی در به زانو درآوردن فاشیسم هیتلری داشت. شخصیت لنین کجا و خمینی یک شیخ مرتجع عقب‌مانده کجا؟
البته منکر تأثیرات خمینی در دنیا و تحولات عظیمی که باعث شده نیستم. رشد و توسعه تروریسم بین‌المللی، عملیات انتحاری، ماشین‌های بمب‌گذاری‌شده، به وجود آمدن طالبان و القاعده و داعش و بوکوحرام و النصره و سپاه بدر و ... یکی از دستاوردهای خمینی است. جنگ‌های «نیابتی» در منطقه و آشوب عظیمی که خاورمیانه را در آتش و خون غوطه‌ور کرده یکی از بازتاب‌ها و تأثیرات آن است.  
متاسفم برای شما در بر همان پاشنه می‌چرخد و هنوز شعار عقب‌مانده‌ترین لایه‌های حکومت را تکرار می‌کنید که فریاد می‌زدند «حزب ما حزب خدا، رهبر ما روح خدا، حزب تو حزب مچل، رهبر تو لنین کچل»  و روی در و دیوار می‌نوشتند: «کشوری که محمد و علی دارد چه نیاز به مارکس و لنین دارد».
 
شما با زیرکی ادعای روزنامه سپاه پاسداران را که نوشته است:‌ «پایه حصر منتقدان در همان دوران طلایی و با علم و اطلاع حضرت امام نهاده شد. کسانی که مشمول این مجازات شدند، عبارتند از آیت الله سید کاظم شریعتمداری که تا پایان عمر در حصر به سر برد و در همان شرایط درگذشت! آیت الله حاج آقا حسن قمی که نه حزب داشت و نه اردوکشی خیابانی کرد و نه از شیوخ عرب پولی گرفته بود… آیت الله سید صادق روحانی تنها به جرم بی اعتقادی به لیاقت و کفایت آقای منتظری سال ها متحمل حصر گردید! … ممنوعیت حصر هر دو نفر در دوران رهبری آیت الله خامنه ای برداشته شد.» زیر سوال برده و می نویسید:
 
«چرا روزنامه سپاه ادعا می کند: «در دوران طلایی امام آیات شریعتمداری، قمی و روحانی محاکمه نشدند و در حصر ماندند… خدا پدر این سید را بیامرزد که نجیبانه تنها شما را نانجیب می‌خواند. اگر شما در آن دوران طلایی بودید با چند کلمه فرمان همه تان را آویزان می کردند.»
 
آقای تاج زاده کدام ادعای روزنامه‌ی سپاه نادرست است؟ برای این که متهم به عناد و چشم‌بستن بر واقعیت‌ها نشوم شما را به نوشته‌‌ی جامع و کامل حجت‌الاسلام محسن کدیور یکی از شاگردان آیت‌الله منتظری در این رابطه رجوع می‌دهم که مشتمل بر ده‌ها صفحه مدرک و دلیل و سند است. در مطلع این تحقیق آمده است:‌
 
«آیت الله سید کاظم شریعتمداری (۱۳۶۵-۱۲۸۴) یکی از مراجع طراز اول تقلید تشیع، پس از صدور بیانیه‌ی انتقادی علیه اختیارات ولایت فقیه در آستانه‌ی همه پرسی قانون اساسی جمهوری اسلامی در آذر ۱۳۵۸ از فضای عمومی کشور حذف شد، و به دنبال اتهام اطلاع از کودتای صادق قطب زاده از ۲۷ فروردین ۱۳۶۱ تا آخر عمر در خانه‌ی خود محصور شد و از رسانه های صوتی، تصویری و کاغذی و تریبونهای نمازجمعه و مجلس شورای اسلامی بی آنکه حق دفاع از خود داشته باشد مورد هتک حیثیت قرار گرفت.
برای نخستین بار در تاریخ تشیع دو تشکل روحانی از شاگردان آیت الله خمینی یعنی جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم و جامعه‌ی روحانیت مبارز تهران همراه با ائمه‌ی منصوب جمعه در اوایل اریبهشت ۱۳۶۱ رقیب رهبر را از مرجعیت خلع کردند. آیت الله شریعتمداری از آن تاریخ مورد سنگین ترین اتهامات و توهینها قرار گرفت، مرگ وی که به دلیل تأخیر در اعزام به بیمارستان اتفاق افتاد به این سیلاب توهین و اتهام پایان نداد. »
 
 
آیا شما اطلاعی از برخوردهای موهن و شنیعی که با روحانیت منتقد شیعه به دستور خمینی صورت گرفت ندارید؟  اگر قرار باشد من در مورد این دسته از برخوردها  که با آیت الله شریعتمداری، شیخ مرتضی حائری یزدی، آیت الله حسن قمی، آیت الله احمد خوانساری، آیت الله حسینعلی منتظری، آیت الله سیدعبدالله شیرازی، آیت الله سید صادق روحانی، آیت الله رستگاری، علامه یحیی نوری ، شیخ طاهر عیسی شبیری خاقانی و … صورت گرفت، بنویسم که مثنوی هفتاد من کاغذ است.
 
آقای تاج‌زاده شما در اعتراض به ادعای روزنامه سپاه پاسداران می‌نویسید:
«چرا همین روزنامه عملکرد بنیان گذار نظام را به شرح زیر بر می شمارد: «حکم اعدام سلمان رشدی بدون تشکیل دادگاه و حکم اعدام فردی به دلیل انجام یک مصاحبه، حکم ارتداد جبهه ملی، دستور بررسی مجدد پرونده اعضای نفاق که بعد از مرصاد در زندان بودند اما بر مبارزه مسلحانه تأکید داشتند و سرانجام معادل مفسد فی الارض بودن هجمه به شورای نگهبان.»
 
کدام یک از ادعاهای بالا نادرست است؟ حکم اعدام سلمان رشدی؟ آیا کسی غیر از خمینی این حکم را صادر کرده بود؟ آیا شما نمی‌دانید خمینی چرا با شیادی حکم اعدام سلمان رشدی را داد؟ آیا منافع ملی ما سال‌ها به خاطر این حکم مورد تاخت و تاز قرار نگرفت؟ آیا سرمایه‌های مردم ایران به خاطر آن به باد نرفت؟ آیا شما نمی‌دانید در خمینی فرمان قتل یک زن را به خاطر انجام یک مصاحبه‌ی رادیویی داد؟ یادتان نیست وقتی یک شنونده رادیو در پاسخ به مجری که از او پرسیده بود «الگوی زن» شما کیست، ضمن تعریف و تمجید از «فاطمه زهرا» گفت : «اوشین»! خمینی فرمان قتل او و مجری و دست‌اندرکاران رادیو را داد. اعدام بر اساس ارتداد را چه کسی در ایران باب کرد؟ مگر نه آن که اولین حکم ارتداد را محمدی‌گیلانی در سال ۱۳۵۹ علیه بهمن شکوری صادر و خیره‌سرانه اجرا کرد؟
آیا خمینی حکم ارتداد جبهه‌ی ملی را به خاطر مخالفت با لایحه قصاص و حدود و دیات که به درستی قرون وسطایی نامیده‌ می‌شد نداد؟ آیا شما و همراهانتان در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خواهان اجرای حکم ارتداد در مورد آن‌ها نشدید؟ آیا این سخنان خمینی نیست:
 
« اینها مرتدند. جبهه ملی از امروز محکوم به ارتداد است. بله، جبهه ملی هم ممکن است بگویند که ما این اعلامیه را نداده‌ایم. اگر آمدند در رادیو امروز بعد از ظهر آمدند در رادیو اعلام کردند به اینکه این اعلامیه‌ای که حکم ضروری مسلمین، جمیع مسلمین را غیر‌انسانی خوانده، این اطلاعیه از ما نبوده؛ اگر اینها اعلام کنند که از ما نبوده، از آنها هم ما می‌پذیریم.»
 
 
آیا خمینی نبود که نهضت آزادی را هم تهدید به «ارتداد کرد:
«بیایید حساب خودتان را جدا کنید. آیا «نهضت آزادی» هم قبول دارد آن حرفی را که «جبهه ملی» می‌گوید؟ آنها هم قبول دارند که این حکم - حکم قصاص - که در قرآن کریم و ضروری بین همه مسلمین است، «غیر انسانی» است؟» 
 
آیا خمینی نبود که در مورد مصدق گفت:‌ 
 
«شما می‌فرمایید که [در مقابل‌] آن کسی که دعوت می‌کند به اینکه بیایید [علیه‌] این حکم «غیر انسانی» اسلام راهپیمایی کنید، مسلمانها بنشینند تماشا کنند سبّ به رسول الله بشود، سبّ به قرآن هم بشود؟ این سبّ به قرآن است. مسلمانها بنشینند تماشا کنند که یک گروهی که از اولش باطل بودند [هر کاری می‌خواهند بکنند] - من از آن ریشه‌هایش می‌دانم - یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی  دید که اینها خلاف دارند می‌کنند و صحبت کرد، اینها [این‌] کار کردند [که‌] یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت الله» گذاشتند! این در زمان آن  بود که اینها فخر می‌کنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود... . در مقابل اینها بگویید این امری که گفتند اینها کفر است. اینکه کسی بگوید حکم خدا «غیر انسانی» است، اسلام غیر انسانی است، این کافر است.»
 
آیا خمینی نبود که از «سیلی خوردن» مصدق ابراز خوشحالی کرد؟ آیا خمینی نبود که دستور تغییر نام خیابان «مصدق» را داد؟
 
در مورد خود لایحه‌ی ارتجاعی و ضد مردمی قصاص که خمینی به خاطر مخالفت با آن جبهه‌ی ملی را مرتد اعلام کرد گفتنی بسیار است. من فقط به نظرات آیت‌الله گلزاده‌ غفوری بسنده می‌کنم که هم مجتهد است و هم دکترای حقوق از دانشگاه سوربن فرانسه داشت. وی در مورد ترجمه تحریرالوسیله خمینی که توسط آیت‌الله صانعی مرجع تقلید «سبز» صورت گرفته و منبع اصلی تمامی قوانین ضد‌بشری جمهوری اسلامی است می‌گوید:‌
«البته درباره همین کتاب، مسائل قابل ذکر خیلی زیاد است که همین طور چیزهایی که به نظرشان می‌رسد، می‌نویسند و از دنباله و توالی فاسد این نوشته‌ها خبر ندارند .»
 
(قضا در اسلام و نظام قضایی منسوب به اسلام، دکتر علی گلزاده غفوری، صفحه ۱۰۵)
 
 
او همچنین در مورد لایحه قصاص دستپخت بهشتی و شورای عالی قضایی می‌نویسد:
 
«بحث قصاص و دیات را هم تحت عنوان لایحه قصاص با آب و تاب به مجلس آوردند و پایه‌ی بدی را بناگذاشتند و خدا جزایشان را داده و خواهد داد که با اسلام چه ها که نکردند و آن را چطور معرفی کردند! چه خون‌هایی ریخته شد و بر این پایه‌ها چه دعواهای تمام نشدنی و آشتی‌ناپذیری در این جامعه بنا گذاشته شد و پای اسلام را هم در میان کشیدند و آبروی اسلام را بردند و هنوز هم خجالت نمی‌کشند.» (منبع پیشین صفحه ۲۰۲)
 
وی اضافه می‌کند:‌
 
«به نظر من از ابتدای همان ماده‌ی اول قانون قصاص، تا آخر ماده ۱۹۵ مورد اشکال است.» و در ادامه می‌گوید:‌
«البته خود این‌ها بدترین رسوایی را برای خودشان در برابر ریختن آبروی اسلام به دست آوردند، که من امیدوارم خدا جامعه را از شر جهل و تعصب و غرور و بدبختی‌هایی که گرفتار آن شده، نجات دهد.» (منبع پیشین صفحه‌های ۲۳۰ و ۲۳۱ )
 
البته فقط جبهه ملی نبود که در مقام مخالفت با لایحه قصاص برآمد بلکه، ۱۱۳ نفر از حقوقدانان و قضات دادگستری با صدور بیانیه ای در تاریخ ۳۰ بهمن ماه سال ۶۰ و ۱۶۷ نفر از استادان دانشکده حقوق، قضات و وکلای دادگستری با صدوربیانیه ای به تاریخ ۲۲ اردیبهشت سال۶۰ با مفاد آن به مخالفت برخاستند و خواهان بحث آزاد پیرامون آن شدند که همگی با مخالفت خمینی و بهشتی و حزب‌ جمهوری اسلامی و سازمان متبوع شما روبرو شد.
 
آیا صدور فرمان کشتار زندانیان سیاسی توسط خمینی با وجود اسناد و شواهد متعدد غیرواقعی و اتهام است؟ آیا ادعاهای آیت‌الله منتظری و دست‌خط‌های موجود باطل هستند؟
 
آیا خمینی مخالفت با شورای نگهبان را در حد فساد در ارض ارزیابی نکرده است؟
 
«من تکرار می کنم مجلس بالاترین مقام است در این مملکت. مجلس اگر رای داد و شورای نگهبان هم آن رای را پذیرفت ، هیچ کس حق ندارد یک کلمه راجع به این بگوید. من نمی گویم رای خودش را نگوید؛ بگوید؛ رای خودش را بگوید؛ اما اگر بخواهد فساد کند، به مردم بگوید که این شورای نگهبان کذا و این مجلس کذا، این فساد است و مفسد است یک همچو آدمی، تحت تعقیب مفسد فی الارض باید قرار بگیرد.این مجلس ما حصل خون یک جمعیتی است که وفادار به اسلام بودند؛ و این مجلس عصاره زحمتهای طاقت فرسای این ملت مسلمان بوده است.» (صحیفه امام ج۱۴ ص ۳۷۰)
 
آیا خمینی به اعضای شورای نگهبان نمی‌گفت:‌
 
«به  هیچ وجه گوش به حرف عده ای که می خواهند یک دسته کوچک مردم ما خوششان بیاید و به اصطلاح مترقی هستند، [ندهید] قاطعانه با این گونه افکار مبارزه کنید. خدا را در نظر بگیرید. اصولاً آنچه که باید در نظر گرفته شود، خداست» (۳۰ تیرماه ۱۳۵۹)
«بحمدالله مجلس ما مجلسی است اسلامی و قوانین خلاف اسلام تصویب نخواهد شد؛ ولی شما وظیفه دارید ناظر باشید. خلاصه گوش به حرف طبقه مرفه مترقی ندهید. خدا انشاءالله با ماست . اگر عملمان برای خدا باشد، خدا ما را موفق می کند...» (صحیفه امام ج ۱۳ ص ۵۳)
 
آقای تاج زاده نگارش این پاراگراف به چه منظور و با چه هدفی از سوی شما صورت گرفته است؟‌
 
«چرا معدود سپاهیان معتقد به دخالت در امور سیاسی و انتخاباتی کشور، اصرار بر ترسیم چهره ای قانون شکن و سرکوب گر از رهبر فقید انقلاب دارند؛ آن هم در جهانی که دموکراسی و حقوق بشر مقبولیت عام یافته است و مقام امنیتی و بدنام ساواک می کوشد آن سازمان جهنمی را از ارتکاب اعمال وحشیانه تبرئه کند و سیمای انسانی به آن ببخشد؟»
 
شما به گونه‌ای صحبت می‌کنید که گویا در سال ۵۷ و بحبوحه‌ی انقلاب هستیم و کارنامه‌ای از «امام» شما و «جهنمی» که بر کشور حاکم کرد، پیش‌روی‌ ما نیست. آیا خود شما «در جهانی که دموکراسی و حقوق بشر مقبولیت عام یافته است» در صدد آن نیستید که «اعمال وحشیانه» خمینی را منکر شوید و وزارت اطلاعات «جهنمی» خمینی را که آیت‌الله منتظری به درستی می‌گفت «روی ساواک شاه را سفید کرده»، تبرئه کنید؟ آیا شما تلاش نمی‌کنید به این نظام سراپا غرق در فساد و جنایت و شقاوت و بیرحمی «سیمای انسانی» ببخشید؟
 
می‌توانید بگویید «مقام امنیتی» ساواک مرتکب چه اعمالی شده بود که «بدنام» است و در همان حال خامنه‌ای و خمینی «خوشنام» و مستحق داشتن مقام «ولایت فقیه» مسلمین جهان؟
 
ساواک مرتکب چه جنایاتی شده بود که آن را «جهنمی» می‌خوانید؟ می‌توانید «اعمال وحشیانه» ساواک را نام‌ببرید؟ آیا ساواک «جهنمی» نمی‌توانست مثل آب خوردن «امام» شما را سربه نیست کند؟ آیا صدای کسی در می‌آمد؟ چه تعداد از افراد را «امام» شما سر به نیست کرد؟ آیا شاه با پیشنهاد سربه‌نیست کردن خمینی توسط صدام حسین در شهریور ۱۳۵۷ مخالفت نکرد؟
 
چه کسی سینما رکس آباد را آتش زد؟ ساواک و «مقام بدنام امنیتی» ‌اش یا رفقای شما رشیدیان و «روحانیت معظم» اسلام. آیا مسببین آتش زدن سینما رکس آبادان در نظام جمهوری اسلامی پست و مقام نگرفتند؟
 
آیا «امام» شما نبود که رذیلانه آن را به «ساواک» نسبت داد؟ آیا بهشتی و قدوسی و موسوی تبریزی با حقه‌بازی پرونده‌ را وارونه جلوه ندادند و عده‌ای بیگناه را به اتهام آتش زدن سینما رکس آبادان به جوخه‌ی اعدام نسپردند؟ آقای تاج‌زاده نمک بر زخم‌ها نپاشید.
کدام جنایتی بود که ساواک مرتکب شد و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی خمینی و خامنه‌ای صدها برابر بدتر از آن را مرتکب نشده‌ اند؟ ساواک، کدام روشنفکر ایرانی را به قتل رساند؟ چند روشنفکر ایرانی را نام ببرم که دستگاه اطلاعاتی و امنیتی‌ نظام به قتل رسانده است؟ حتماً‌ می‌دانید سعید سلطانپور را که شاه و ساواک تحمل کرده بودند از مجلس عروسی‌اش به قتلگاه بردید. حتماً می‌دانید چه بر سر اعضای کانون نویسندگان و کانون وکلا و انجمن حقوقدانان که «ساواک جهنمی» آن‌ها را تحمل می‌کرد، آوردید؟ در دوران طلایی امام اثری از آثار آن‌ها باقی نگذاردید.
شاه و ساواک به غیر از خمینی به مدت فقط هفت ماه  آن‌هم با برخورداری از بهترین شرایط ممکنه، آیا مرجع تقلید دیگری را در «حصر» قرار داد؟ آیا رنجی که مراجع تقلید شیعه در ۴ دهه‌ حاکمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی متحمل شدند در تاریخ شیعه از صفویه به این طرف سابقه دارد؟
 
آیا معنای کلمات را می‌فهمید؟ به غیر از نواب صفوی که او هم دست در خون داشت و مرتکب جنایت شده بود کدام روحانی در نظام شاهنشاهی اعدام شد؟ چند روحانی را نام ببرم که به بهانه‌های گوناگون در نظام «عدل اسلامی» شما و در دوران «امام» به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند؟ امام و «مقام امنیتی خوشنام‌»‌اش دستشان به خون آیت‌الله لاهوتی هم آلوده شد.   
 
ساواک «جهنمی» ۹ نفر را روی تپه‌های اوین به قتل رساند، دستگاه اطلاعاتی امام شما چه تعداد زندانی سیاسی بی‌دفاع را که تعدادی‌شان سال‌ها از پایان محکومیت‌شان گذشته بود قتل‌عام کرد؟ چرا خود را به تغافل و تجاهل می‌‌زنید؟
چه شکنجه‌ای را «ساواک جهنمی» بر علیه زندانیان اعمال می‌کرد که صد بدترش در دوران امام شما روی زندانیان اعمال نشد.
چند کودک زیر ۱۵ سال در نظام شاهنشاهی و در دوران قدرت «مقام بدنام امنیتی» به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند؟ چند کودک را می‌خواهید نام ببرم که در «دوران طلایی» امام به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند؟ فاطمه مصباح دختر ۱۲ ساله را جلوی مسلسل ژث گذاشتید. به حکم محمدی گیلانی نماینده ویژه خمینی و آیت‌الله منتظری این جنایت صورت گرفت. موسوی بجنوردی و ... که مدعی دادگاه عالی قم هستند این جنایت را تأیید کردند.
 
در دوران «ساواک جهنمی» و «مقام بدنام امنیتی» تنها سه زن به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند. چند زن در نظام عدل اسلامی شما و در «دوران طلایی امام» به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند؟ تعدادشان را می‌دانید یا شمارش‌شان از دست‌تان خارج شده است؟‌
 
آیت‌الله منتظری در نامه‌ی خود به خمینی در مهرماه ۱۳۶۵می‌نویسند:
«آیا می‌دانید که جنایاتی در زندان‌های جمهوری اسلامی بنام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا می‌دانید که تعداد زیادی از زندانی‌ها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده‌اند؟ آیا می‌دانید که در زندان (شهر مشهد) حدود ۲۵ دختر بخاطر آنچه بر آنها رفته بود. مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا می‌دانید که در برخی زندان‌های جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار می‌گیرند.»
 
آیا چنین اعمالی در دوران «طاغوت» و «ساواک جهنمی» سابقه داشت؟ راوی من نیستم بلکه جانشین خمینی است وگرنه من گفتنی بیش از این‌ها دارم. تنها نگارش ۴۰ صفحه از آن‌چه به چشم دیده بودم، آن‌هم تا مهرماه ۱۳۶۳ باعث منقلب و متحول شدن آیت‌الله منتظری و باز شدن چشمان ایشان شد و به تعبیر خودشان به خمینی گفتند تا دم جهنم با تو می‌آیم اما حاصر نیستم داخل شوم. به شما یادآوری می‌کنم من تا سال ۱۳۷۰ در زندان بودم و جنایات بسیار بیشتری را به چشم دیدم.
 
آقای تاج زاده بدترین و وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها در دوران خمینی باب شد. آن‌چه امروز هست از صدقه سری «دوران طلایی امام» است. قبر و قیامت و واحد مسکونی در دوران خامنه‌ای برپا نشدند. این جنایت بزرگ با هدایت لاجوردی «مقام خوشنام امنیتی» امام شما و «سرباز اسلام» خاتمی صورت گرفت. کارگزاران آن جنایتکارانی همچون اکبری، حامد فقيری، سعید جلالی و اسماعیل نهاوندی بازجوهای شعبه‌ی ۲ اوین بودند. برای آگاهی شما نسبت به گوشه‌ای از آن‌چه بر زنان میهن‌مان در «دوران طلایی امام» رفته از شما می‌خواهم به کتاب «دوزخ روی زمین» در لینک زیر مراجعه کنید:‌
 
 
آقای تاج زاده شما نمی‌دانید خمینی صدها نفر از معتقدان بهایی را مظلومانه به جوخه‌ی اعدام سپرد؟ شرم از این بیداد نمی‌کنید؟ شما نمی‌دانید خمینی هزاران نفر از آنان را به زیر بازجویی و شکنجه کشید؟ من که به چشم خودم دیده‌ام شعبه هشت اوین به ریاست حمید طلوعی (در جنگ کشته شد و جنازه‌اش را به اوین آوردند) را مأمور این کار کرده بود. چه جنایت‌ها که در حق این «مظلومان»، امام شما نکرد. این یکی از دادگاه‌های ظالمانه‌ی امام شما علیه بهاییان است، ببینید و اگر وجدانی دارید شرم کنید.
 
https://www.youtube.com/watch?v=X9PNciStQyg
 
شما برای توجیه جنایات صورت گرفته در دهه‌ی ۶۰ خورشیدی به شرایط کشور و نظام‌بین‌المللی اشاره می‌کنید. و از «جنگ ۸ ساله تا تروریسم کور و وسیع و از تحرکات تجزیه طلبانه تا کودتای نظامیان» می‌گویید.
 
«رهبر فقید انقلاب تردیدی در ترجیح مدل دو یا چند حزبی بر نظام تک حزبی نداشت. او هرگز استالینیسم را - برخلاف نظر نماینده فعلی ولی فقیه در سپاه- راه نجات بخش کشور نمی‌خواند.»
 
آیا خمینی نبود که فرمان انحلال حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را صادر کرد؟ آیا می‌توانید احزابی را که در دوران خمینی فعالیت می‌کردند نام ببرید؟ آیا خمینی اجازه‌ی نفس‌کشیدن به نهضت آزادی و جبهه ملی و ... داد؟
برای آن که پی ببریم شما در ترسیم تابلوی مربوطه، نه تنها حقیقت را بر زبان نمی‌آورید بلکه مغلطه می‌کنید، سخنرانی ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ خمینی را می‌آورم که تنها شش ماه پس از پیروزی انقلاب و گذشت یک بهار از آزادی بیان شده است. آن موقع نه جنگی بود، نه تروریسمی‌ و نه کودتای نظامیان:
 
«اما اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این‌ سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم، و چوبه‌های دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی‌آمد. من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر می‌خواهم، خطای خودمان را عذر می‌خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند؛ من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی‌دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می‌کردیم. تمام جبهه‌ها را ممنوع اعلام می‌کردیم. یک حزب، و آن «حزب الله»، حزب مستضعفین. و من توبه می‌کنم از این اشتباهی که کردم، و من اعلام می‌کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سرجای خودشان ننشینند، ما به طور انقلابی با آنها عمل می‌کنیم. مولای ما، امیرالمؤمنین - سلام الله علیه - آن مرد نمونه عالَم، آن انسان به تمام معنا انسان، آنکه در عبادت آنطور بود و در زهد و تقوا آنطور و در رَحم و مروت آنطور و با مستضعفین آنطور بود، با مستکبرین و با کسانی که توطئه می‌کنند شمشیر را [می‌کشید و] می‌کشت. هفتصد نفر را در یک روز - چنانچه نقل می‌کنند - از یهود بنی قُرَیْضَه - که نظیر اسرائیل بود و اینها از نسل آنها شاید باشند - از دم شمشیر گذراند! خدای تبارک و تعالی در موضع عفو و رحمتْ رحیم است. و در موضع انتقام، انتقامجو. امام مسلمین هم اینطور بود، در موقع رحمت، رحمت؛ و در موقع انتقام، انتقام. ما نمی‌ترسیم از اینکه در روزنامه‌های سابق، در روزنامه‌های خارج از ایران، برای ما چیزی بنویسند. ما نمی خواهیم وجاهت در ایران، در ...، در خارج کشور پیدا بکنیم. ما می‌خواهیم به امر خدا عمل کنیم، و خواهیم کرد.
أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ . این توطئه گرها در صف کفار واقع هستند. این توطئه گرها در کردستان و غیر آن در صف کفار هستند، با آنها باید با شدت رفتار کرد. دولت با شدت رفتار کند، ژاندارمری با شدت رفتار کند؛ ارتش با شدت رفتار کند. اگر با شدت رفتار نکنند، ما با آنها با شدت رفتار می‌کنیم. ما با خود همینها، با خود همینها که مسامحه بکنند، اگر مسامحه بکنند، با شدت رفتار می‌کنیم. مسامحه حدودی دارد، جلب وجاهت حدودی دارد. مصالح مسلمین را نمی‌گذارند به این امور از بین برود. دادستان انقلاب موظف است مجلاتی که بر ضد مسیر ملت است و توطئه‌گر است تمام را توقیف کند، و نویسندگان آنها را دعوت کند به دادگاه و محاکمه کند. موظف است کسانی که توطئه می‌کنند و اسم «حزب» روی خودشان می‌گذارند، رؤسای آنها را بخواهد و آنها را محاکمه کند. ما باز تا چندی مهلت می‌دهیم به این قشرهای فاسد؛ و این اعلام آخر است و اگر چنانچه در کار خودشان تعدیل نکنند و به ملت برنگردند و دست از توطئه‌ها برندارند، خدا می‌داند انقلابی عمل می‌کنم. می‌آیم تهران و رؤسایی که مسامحه می‌کنند با آنها انقلابی عمل می‌کنم. قشرهایی از ارتش که اطاعت از بالاترها نمی‌کنند و امر آنها را اطاعت نمی‌کنند باید بدانند که من با آنها اگر آمدم، انقلابی عمل می‌کنم. عذرها را کنار بگذارید! بروید فاسدها را سرکوب کنید، بروید توطئه گرها را سرکوبی کنید؛ مسامحه نکنید! دولت مسامحه نکند، ارتش مسامحه نکند، ژاندارمری مسامحه نکند؛ پاسداران مسامحه نکنند.»
 
 
صدا و تصویر او را در این لینک ملاحظه کنید.
 
 
آیا خمینی دو سال بعد وعده‌هایش را عملی نکرد؟ تا کی‌می‌خواهید روضه‌ی «دوران طلایی امام» بخوانید و حسرت آن ایام سیاه را بخورید؟‌
شما در مورد خمینی می‌نویسید:
 
«نزد وی اولین و مسلم ترین حق، حق مردم در تعیین سرنوشت خود بود حتی اگر اشتباه انتخاب کنند.»
 
آقای تاج زاده شما بخش کوچکی از سخنان خمینی در ۶ خردادماه ۱۳۶۰ را که در آن کلید حذف بنی‌صدر و جنایات بعدی را زد، مستمسک قرار داده‌اید و روی آن معرکه می‌گیرید. خمینی در آن سخنرانی گفت:
 
«ممکن است یک میلیون جمعیت هم اشتباه بکنند این اشکال ندارد اما در عین حالى که اعتقادتان این است که اینها اشتباه کرده‌اند، در عین حال باید بپذیرید. چاره ندارید. »
 
در همان سخنرانی، خمینی در حضور نمایندگان مجلس، به طور علنی به بنی صدر حمله کرد و گفت: «...نمی‌شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم. غلط می‌کنی قانون را قبول نداری. قانون تو را قبول ندارد ... بعد از اینکه چیزی قانونی شد دیگر نق زدن در او اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فی‌الارض است و باید دادگاه‌ها عمل مفسد فی‌الارض را بکنند....»
 
بنی‌صدر از بی‌قانونی و زیرپا گذاشتن قانون می‌نالید کجا گفته بود قانون را قبول ندارد؟ بنی‌صدر چه چیزی را مطرح کرده بود که خمینی این چنین به خشم آمده بود؟ متاسفانه شما با «مظلوم‌نمایی» قصد فریب نسل  جوان میهن‌مان را دارید.
در سال ۱۳۶۰ به خاطر به بن‌بست رسیدن فضای سیاسی کشور و توطئه‌های روزافزون حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که شما در رأس آن بودید، بنی‌صدر با توجه به حق قانونی خود به عنوان رئیس جمهوری، برای بیرون بردن کشور از بحران، پیشنهاد انجام رفراندوم را داد. عقل سلیم حکم می‌کرد که به آرای عمومی مراجعه شود.  
کلیه شخصیت‌های سیاسی مورد وثوق مردم از جمله مهندس بازرگان و نهضت آزادی و جبهه‌ ملی و مجاهدین و .... با درخواست بنی‌صدر موافقت کردند، بقیه هم مخالفتی با آن نداشتند.
سازمان شما ، حزب جمهوری اسلامی و خمینی از پیشنهاد رفراندوم و مراجعه به آرای عمومی هراس داشتید چرا که از قبل نتیجه‌‌ی آن را می‌دانستید. به همین دلیل بهشتی به خمینی نوشت:
«طرح مسئله رفراندم به منظور تضعیف جمهوری اسلامی، تضعیف قانون اساسی، تضعیف مجلس و تضعیف دولت است». (روزنامه‌ی انقلاب اسلامی، ۷ خرداد ۱۳۶۰)
شما مراجعه به آرای عمومی را تضعیف نظام می‌دانستید؟ حالا دم از مردم و آرا  و نظر مردم می‌زنید.
رفسنجانی برگزاری رفراندوم را «مصدق بازی» ‌خواند. (عبور از بحران، خاطرات رفسنجانی از سال ۱۳۶۰، ص ۱۲۳ )
 
در همین سخنرانی بود که خمینی به صراحت اعلام کرد «...اگر همه مردم هم موافق باشند، من مخالفت می‌کنم....» ( این است غائله چهاردم اسفند ۱۳۵۹، تهران، انتشارات نجات، چاپ دوم. ۱۳۶۴، ص ۶۶۸)
 
خمینی همچنین در سخنرانی ۲۵ خرداد ۱۳۶۰ خود گفت: «اگر ۳۵ میلیون نفر بگویند آری، من می‌گویم نه».  خمینی از آن‌جایی که می‌دانست رأی مردم را ندارد و بیم شکست او و حزبش می‌رفت به دشمنی با برگزاری رفراندوم پرداخت. و به بنی‌صدر که مدعی بود کشور در بن‌بست قرار دارد نهیب زد که «اسلام بن‌بست» ندارد. گویا بنی‌صدر در مورد اسلام صحبت کرده بود.
 
خمینی به هیچ اصل و قاعده‌ای پای‌بند نبود و به ویژه مطلقاً به «رأی» مردم باور نداشت. او در جریان انقلاب و پس از آن برای تحکیم پایه‌های قدرتش و در حالی که هنوز مردم با مطامع او آشنا نبودند و می‌دانست «رأی» آن‌ها را دارد، فریبکارانه دم از آن می‌‌زد که «میزان رأی ملت است».
او در دورانی که فرانسه بود دم از «جمهوری»‌ای همچون جمهوری فرانسه می‌زد وقتی به ایران بازگشت از طریق نمایندگانش در مجلس خبرگان قانون اساسی «ولایت فقیه» را به مردم قالب کرد. در حالی که هنگام برگزاری رفراندوم تغییر نظام سلطنتی با خدعه و نیرنگ گفته بود «جمهوی اسلامی، نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد». بعد به همین هم بسنده نکرد و دم از «ولایت مطلقه فقیه» زد و عاقبت آن را هم کافی‌ ندانست.
از خلال گفته‌های خمینی به سادگی می‌توانید به منظور او از «رأی ملت»‌و میزان بودن آن پی ببرید. خمینی در دیدار با اعضای مجلس خبرگان و در پاسخ به مخالفان «ولایت فقیه» گفت:
 
«ملت ولايت فقيه را می‏‌خواهد، که خدا فرموده است، ... اين ملت است، ملت می‏‌خواهد، ما چه بکنيم. شما فرض بکنيد که خير، فاجعه است، ما فرض می‏‌کنيم که فاجعه است، اين فاجعه را ملت ما می ‌خواهد، شما چه می‌گوييد اين ولايت فقيه را شما می‌گوييد اين «فاجعه» است! اين فاجعه را ملت ما می‌خواهد. بياييد، سؤال می‏کنيم، به رفراندم می‏‌گذاريم، که آقا ولايت فقيه را که آقايان می‌‏فرمايند «فاجعه» است، شما می‏خواهيد؟ ببينيد «آری»اش چه قدر است «نه» اش چه قدر است» (صحيفه امام ، جلد ۱۰، ص ۲۲۴- ۲۲۳)
 
خمینی در حالی که می‌رفت با توطئه‌ و نیرنگ و حقه‌بازی رئیس جمهوری قانونی کشور را برکنار و با «کودتا»،  بی‌قانونی را در کشور حاکم کند، خیره‌سرانه دم از قانون می‌زد:‌
 
«درکشوری که قانون حکومت نکند، خصوصاً، قانونی که قانون اسلام است، این کشور را نمی توانیم اسلامی حساب کنیم. کسانی که با قانون مخالفت می کنند، این ها با اسلام مخالفت می کنند. کسانی که با مصوبات مجلس بعد از این که شورای نگهبان نظر خودش را داد باز مخالفت می کنند، این ها دانسته یا ندانسته با اسلام مخالفت می کنند.»( ۱۸ خرداد ۱۳۶۰)
 
«دیکتاتوری همان است که نه به مجلس سر فرود می آورد، نه به قوانین مجلس و نه به شورای نگهبان و نه به تأیید شورای نگهبان» ( ۱۸ خرداد ۱۳۶۰)
 
آقای تاج زاده البته می‌دانم شما هم مانند «شاه‌اللهی»‌ها که کودتای ۲۸ مرداد را صورت قانونی بخشیده و آن را به استفاده از اختیارات شاه برای برکناری نخست‌وزیر ربط می‌دهند به کودتا علیه بنی‌صدر وجه قانونی می‌بخشید، چنانکه خامنه‌ای در کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ به «قانون» تمسک جست.  
 
خامنه‌ای هم شیوه‌های خمینی را به کار می‌گیرد. او در سال ۸۸ از رفتار خمینی در سال ۱۳۶۰ کپی برداری کرد. خامنه‌ای در جریان انتخابات ۸۸ با قلدری تمام کودتا کرده و نتیجه‌ی انتخابات را تغییر داده بود و سپس از موسوی و کروبی و مردم می‌خواست که به «قانون» که خودش و شورای نگهبان بودند، تمکین کنند. این در حالی بود که شما و دیگر اعضای ستاد انتخابات موسوی را خودسرانه دستگیر کرده بود. از پیش مشخص بود شورای نگهبان و «قانونی» که او از آن دم می‌زند و عین بی‌قانونی است، چه تصمیمی خواهند گرفت.
همین رفتار را خمینی در سال ۶۰ پیشه کرده بود. او پس از واقعه ۱۴ اسفند ۱۳۵۹در جهت حذف بنی‌صدر حرکت کرد. نتیجه‌ی هیئت سه نفره از پیش مشخص بود. ترکیب آن درست مانند ترکیب شورای نگهبان خامنه‌ای دستچین شده بود. این هیئت مرکب بود از محمد یزدی و مهدوی کنی و اشراقی. خمینی مطلقاً به قانون و به ویژه قانون اساسی اعتقادی نداشت. او رئیس دیوان عالی کشور و رئیس شورای عالی قضایی را دبیرکل یک حزب سیاسی قرار داده بود که برخلاف نص صریح قانون بود. او موسوی  اردبیلی یکی از بنیانگذاران حزب جمهوری اسلامی را به دادستانی کل کشور انتخاب کرده بود.   
سنگ بنای این فساد و تباهی را خمینی گذاشت، هرچه که می‌گذرد بر ابعاد آن افزوده می‌شود. شما نسبت به گسترش اختیارات خامنه‌ای شکوه می‌کنید و بر قانونمداری خمینی تأکید می‌کنید این دروغ است. نظر شورای نگهبان و به ویژه آن‌چه یزدی و جنتی در مورد اختیارات ولی فقیه و نقد ناپذیری و نظارت ناپذیری آن می‌گویند عیناً‌ دیدگاه خمینی است. خمینی از همان ابتدا مدعی بود که اختیارات ولی فقیه بیش از آن چیزی است که در قانون اساسی مصوب سال ۱۳۵۸ آمده است.
 
«اينکه در اين قانون اساسی يک مطلبی ـ ولو به نظر من يک قدری ناقص است و روحانيت بيشتر از اين در اسلام اختيارات دارد و آقايان برای اينکه خوب ديگر خيلی با اين روشنفکرها مخالفت نکنند يک مقداری کوتاه آمدند ـ اينکه در قانون اساسی هست، اين بعض شئون ولايت فقيه هست نه همۀ شئون ولايت فقيه...بهترين اصل در اصول قانون اساسی اين اصل ولايت فقيه است»(صحيفه امام، جلد ۱۱، صص ۴۶۴- ۴۶۳ )
 
خمینی همچنین در آبان‌ماه ۱۳۶۴ خطاب به نمايندگان مجلس شورای اسلامی نوشت:
«فقهای جامع ‏الشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعی و سياسی و اجتماعی دارند و تولی امور در غيبت کبرا موکول به آنان است» (صحيفه امام ، جلد ۱۹، ص ۴۰۳)
 
چنانچه «نظام» که با منافع او گره خورده بود به خطر می‌افتاد، انجام هرکاری مجاز بود. «مصلحت نظام» بالاترین ارزش در نگاه او بود و نه مصلحت مردم و یا منافع ملی. مصلحت که اقتضا می‌کرد هرجنایتی را مباح می‌دانست. حتی دروغگویی و شرب خمر که هر دو جزو گناهان کبیره محسوب می‌شوند.
 
آقای تاج زاده شما روی گفته‌ خمینی که مدعی بود به خاطر جنگ و شرایط اضطراری مجبور به انجام کارهای فراقانونی شده مانور می‌دهید و این که خمینی معتقد بود کارها بایستی به مجرای قانونی برگردد. احتمالاً شما پاسخ او در ۷ آذرماه ۱۳۶۷ به نمایندگان مجلس را مد نظر قرار دادید که گفت:  «مصلحت نظام و اسلام اقتضا می ‏کرد تا گره‏های کور قانونی سريعاً به نفع مردم و اسلام باز گردد» (صحيفه امام، جلد ۲۱ ، پاسخ ۷/ ۹/ ۱۳۶۷ به نامه نمايندگان مجلس)
اما خمینی روی همین حرفش هم نایستاد و در آذرماه و دیماه ۱۳۶۷ برخلاف قوانین کشور هیئتی مرکب از نیری و رئیسی تشکیل داد تا با دور زدن شورای عالی قضایی و قوانین دست‌وپاگیر در شهرستان‌های مختلف به پرونده‌های قضایی رسیدگی و با فوریت احکام اعدام و شلاق و قطع عضو و ... صادر کنند.
او در فروردین ۱۳۶۸برخلاف اصل مسلم قانون اساسی، آیت‌الله منتظری را برکنار کرد. آیت‌الله منتظری را مجلس خبرگان رهبری انتخاب کرده بود و لاجرم همین مجلس می‌بایستی او را خلع می‌‌کرد و یا شخص دیگری را به جای او انتخاب می‌کرد و یا استعفای او را می‌پذیرفت. اما خمینی خودسرانه مبادرت به این کار کرد. خمینی خود تأکید کرد که این کار را بر اساس مصلحت نظام انجام داده است و رضای خدا را در نظر گرفته است. نه مردم و نه قانون و نه منافع ملی جایی در تصمیمات او نداشتند.

آقای تاج زاده شما همچنین مدعی شده‌اید:
«راهبرد «نصر بالرعب» یا حکومت کردن براساس ترس را ویژه رژیم های بریده از مردم می دانست و می گفت: «در محیط اسلام و مملکت اسلام رعب نیست… لازم نیست که ایجاد رعب بکنند اما در محیط طاغوتی از باب این که با مردم بدرفتاری میکردند… از مردم می ترسیدند … ایجاد محیط رعب می کنند.»
 
شاه و «محیط طاغوتی» کدام «رعب» و وحشت را جامعه ایجاد کرد که خمینی و پاسداران و نیروهای بسیج و حزب‌ الله او نکردند؟
در محیط طاغوتی کدام «بدرفتاری» را با «مردم» می کردند که در «دوران طلایی امام» نکردند؟ شما با چنان اعتماد به نفسی دروغ می‌گویید و «دوران طلایی امام» را تشریح می‌کنید که گاه مرا که با پوست و گوشت و استخوانم آن را تجربه کرده‌ام به شک و تردید می‌اندازید که نکند در سوئیس زندگی می‌کردم و خودم خبر نداشتم.
 
راه دور نمی‌روم چه تعداد از زنان میهن‌مان، چه تعداد از زوج‌های کشورمان در همین تهران روز و شب با آزار و اذیت بسیجی‌های امام روبرو شدند؟ مورد تحقیر و «بدرفتاری» واقع شدند و ...
آیا این «رعب و وحشت» را در مهندس بازرگان نمی‌دیدید که در آخرين جلسه دوره اول مجلس شورای اسلامی گفت: «... تا دو روز ديگر عمر نخستين مجلس شورای اسلامی که اينجانب عضو آن بودم و از مزايای اين عضويت، از جمله مصونيت پارلمانی برخوردار بودم به پايان می رسد. از پس فردا من نيز مانند بقيه موکلينم قابل تعقيب و بازداشت و تاديب هستم. به همين دليل نيز با استفاده از فرصتی که رئيس مجلس در اختيار بنده گذاشته اند می خواهم باطلاع برسانم که اگر در روزهای بعد شاهد گرديديد که بنده را بازداشت کردند و بعد با تبليغات و سر و صدا اعلام نمودند که بنده جهت بعضی توضيحات و روشن نمودن حقايق در تلويزيون ظاهر خواهم شد و در صورتی که ديديد آن شخص حرف هائی غير از سخنان ديروز و امروز می‌زند و مثل طوطی مطالبی را تکرار می کند، بدانيد و آگاه باشيد که آن فرد مهدی بازرگان نيست.» (روزنامه جمهوری اسلامی ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۳)
 
آیا مهندس بازرگان در دوران «طاغوت» چنین رعب و وحشتی داشت؟‌
 
از مردم عادی که دوران «طلایی امام» را به یاد دارند بپرسید آیا خمینی با «رعب» و وحشت حکومت کرد یا نه؟ آیا شما نمی‌دانید خمینی در ۱۹ مرداد ۱۳۶۰ در ديدار با اعضای انجمن اسلامی دانشجويان ايرانی در اروپا، همه مردم را به جاسوسی علیه همديگر مکلف کرد:
 
«من به حسب تکليف شرعی به همه ملت عرض می ‏کنم که هر منزلی، اين دو- سه تا منزلی که در اطراف خانه خودش است، نظر بکند ببيند چه جور می ‏گذرد در سرتاسر ملت. وقتی مملکت مال خود شما هست و دارند بر ضد مملکت شما عمل می ‏کنند، خودتان بايد اين مسائل را حل بکنيد، ننشينيد که دولت بکند. دولت همچو قدرتی الآن ندارد که همه در سرتاسر کشور- عرض می‏ کنم- اطلاعات داشته باشد. خوب، شما بايد جمعيت اطلاعاتی و گروه اطلاعاتی باشيد. خوب، هر انسانی می ‏تواند که بفهمد اين منزل همسايه، کی‏ها هستند، چه می‏ کنند، آن منزل آن طرفيش هم چه می ‏کند. اين دو- سه تا منزلی که اطراف است، شما آن را تحت نظر بگيريد، شما هم او را تحت نظر بگيريد. اگر ده روز، بيست روز، يک ماه اين کار بشود که همه مردم توجه به اين داشته باشند که اين همسايه من چه می کند، تو خانه همسايه من کی رفت و آمد می‏ کند، پيدا کردن يک رد پايی از اين منافقين و منحرفين فوراً اطّلاع بدهند به آن کميته نزديک، به آن کلانتری نزديک اطلاع بدهند که يک همچو قصه ‏ای در آن منزل هاست، اگر اين طور بشود زود حل می ‏شود. اينها يک عده ‏ای کمی هستند که بسيارشان گرفتار شدند و بسياری از خانه‏هايشان از بين رفته و يک جزئی مانده و يک دسته بازی خورده‏ای که ما واقعاً متأسفيم از اين. پدر و مادرها توجه کنند بچه‏هايشان را که چه می ‏کنند و چه‏ می ‏گذرد، اين دختر بيچاره را نگذارند که در دام اينها بيفتد، اين پسر بيچاره را نگذارند که در دام اينها بيفتد، خودشان آنها را نصيحت کنند و اگر نصيحت‏ پذير نيستند معرفی کنند. يک تکليف شرعی است، کسی که می‏ خواهد يک مسلمان را بکشد شما بايد قبل از اين که او بکشد معرفی‏اش کنيد و اگر نکنيد شما شريکيد در اين جرم. اگر اين مطلبی که من عرض می‏ کنم و اين يک تکليف شرعی الهی است که خود مردم سرتاسر کشور، خود مردم که در هر جا هستند نظر کنند ببينند در اين همسايگی با آن همسايه، آن همسايه چه می ‏گذرد، کی رفت و آمد می ‏کند، رفت و آمدهای مشکوک است، رفت و آمدهای عادی است؟ رفت و آمدهای مشکوک را نظر بگيرند و بعد اطلاع بدهند. اگر يک مدت کوتاهی اين کار بشود اين عده کمی که مشغول اين فساد هستند [شناسايی می ‏شوند]...اگر مردم به اين تکليف شرعی که برای حفظ دماء مسلمين است، برای حفظ جان بندگان خداست، اين مطلب را عملی کنند و خودشان نظارت کنند ببينند اين منزل در آن چه می‏ گذرد، در آن منزل چه می‏ گذرد، در آن منزل چه می‏ گذرد، رفت و آمدها چه جوری هستند، وقتی که شناسايی کردند اگر ديدند که يک رفت و آمدهای مشکوکی است، يک اشخاص مشکوکی در آنجا هستند، يک توطئه‏ هايی در اينجا می‏ گذرد، فوراً اطلاع بدهند به اين کميته‏ها، به پاسدارها، به کسان ديگر و به کلانتريها اطلاع بدهند. اگر يک مدت کوتاهی اين کارها انجام بگيرد تمام می ‏شود.» (صحيفه امام ، جلد ۱۵ ، ص ۱۰۱- ۹۵.)
 
یادتان رفته مهندس بازرگان دستور خمینی را خلاف قرآن خواند؟ و تأکید کرد مگر خانه مردم قلمرويی نبود که به فرمان قرآن هيچ کس مجاز به ورود به آن نبود؟ آيا با اين تکليف شرعی، قلمرو خصوصی افراد به قلمرو عمومی همگانی تبديل نمی شود؟
 
یادتان رفته امام  قانونمدار در پاسخ به گفته‌های متین بازرگان چه گفت:
 
«يک بيچاره ‏ای به من نوشته بود شما که گفتيد که همه اينها بايد تجسس بکنند يا نظارت بکنند، خوب، در قرآن می ‏فرمايد که: وَ لا تَجَسَّسُوا: در کارهای پنهانی يکديگر جستجو نکنيد(حجرات،۱۲)، راست است، قرآن فرموده است، مطاع هم هست امر خدا، اما قرآن حفظ نفس آدم را هم فرموده است که هر کسی بايد لا تَقْتُلُوا انْفُسَکُمْ: خودتان را مکشيد (نسا، ۲۹). اين اشکال را به سيد الشهدا بکنيد. وقتی که اسلام در خطر است، همه شما موظفيد که با جاسوسی حفظ بکنيد اسلام را. وقتی که حفظ دماء مسلمين بر همه واجب باشد، اگر- فرض کنيد که- حفظ جان يک نفر مسلمانی، حفظ جانش وابسته [به‏] اين است که شما شرب خمر کنيد، واجب است بر شما. دروغ بگوييد، واجب است بر شما. احکام اسلام برای مصلحت مسلمين است، برای مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام را در خطر ديديم، همه‏ مان بايد از بين برويم تا حفظش کنيم. اگر دماء مسلمين را در خطر ديديم، ديديم که يک دسته دارند توطئه می ‏کنند که بريزند و يک جمعيت بی ‏گناهی را بکشند، بر همه ما واجب است که جاسوسی کنيم. بر همه ما واجب است که نظر کنيم و توجه کنيم و نگذاريم يک همچو غائله‏ای پيدا بشود. حفظ جان مسلمان بالاتر از ساير چيزهاست. حفظ خود اسلام از جان مسلمان هم بالاتر است. اين حرف های احمقانه‏ای است که از همين گروه ها القا می‏ شود که خوب، جاسوسی که خوب نيست! جاسوسی، جاسوسی فاسد خوب نيست، اما برای حفظ اسلام و برای حفظ نفوس مسلمين واجب است، دروغ گفتن هم واجب است، شراب خمر هم واجب است» (صحيفه امام ، جلد ۱۵ ، ص ۱۱۶)
 
آیا رعب و وحشتی از این بالاتر ؟ آیا این به معنای بسط سرکوب در جامعه نبود؟ امروز که به اشاره‌ی خامنه‌ای ۷ هزار نیروی نامحسوس پلیس مردم را می‌پایند صدای‌تان درآمده و وامصیبتا سر می‌دهید.
 
آیا برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه، جنازه‌ها را بر بالای جراثقال در خیابان نمی‌‌گرداندند؟ آیا سربریده روی آرامگاه ابن سینا نگذاشتند؟ آیا جنازه‌ها را پشت درب خانه‌ی اعدام‌شدگان نمی‌انداختند؟ آیا جنایتی بود که دلدادگان «مکتب امام» به اشاره‌ی وی در دهه‌ی ۶۰ و «دوران طلایی» مرتکب نشوند؟
 
این رهنمود‌های آیت‌الله صانعی «مرجع تقلید سبز» شما در دهه‌ی ۶۰ است . ایشان فتاوی خمینی را در تلویزیون درس می‌داد. شاگرد ویژه امام و دادستان کل کشور منتخب وی هم بود:
 
«ضدانقلاب باید از اسم اوین بترسد و بلرزد! امید ضدانقلاب از اوین باید قطع باشد. اوین باید محیط ترس باشد، اوین باید محیط رعب باشد! چطور توی لانه جاسوسی، جاسوس‌های آمریكایی ترسیدند، جناب آقای موسوی باید ضدانقلاب اقتصادی و ضدانقلاب گروهكی از شما دادستان انشاالله آن جوری بترسد كه جاسوس‌های لانه جاسوسی از شما ترسیدند. این اشتباه است كه بگوییم آقا هیچكس نترسد. نه آقا. ضدانقلاب باید از اینكه می‌گویند می‌بریمت اوین، لرزه بر تنش بیفتد.»
 
 
خمینی در پاسخ به بازرگان و کسانی که خواهان رأفت اسلامی بودند می‌گوید:‌
 
«اینجانب از دادگاه های انقلاب می‌خواهم با مراعات جانب عدل اسلامی با قاطعیت انقلابی با این مفسدان و تباه کنندگان حرث و نسل رفتار و احکام قرآن مجید را درباره آنان اجرا نمایند. و به یاوه گویی همان کسانی که به حدود اسلامی پایبند نیستند گوش فرا ندهند که اجرای حدود و قصاص و تعزیر اسلامی بیمه کننده حیات و نظام کشور است و سستی و سهل انگاری در این امر ترحم بر پلنگ تیز دندان است.» (صحیفه جلد ۱۵ صفحه ۳۸)
 
او برای ایجاد رعب و وحشت در جامعه به صراحت می‌گفت:‌
 
«آدم گاهی درست نمی‌شود، مرض گاهی صحیح نمی‌شود، الابالكی؛ باید ببرند، داغ كنند تا درست بشود جامعه. باید آن‌هایی كه فاسد هستند، از آن بیرون ریخته بشوند؛ جنبه رحمت است همه‌اش. »
 
این است «رحمتی» که خمینی از آن دم می‌زد: 
 
«آن‌هایی كه تهذیب بردارند باید تهذیب بشوند، آن‌هایی كه مانع از تهذیب ملت‌ها هستند باید از سر راه برداشته بشوند. این یك رحمتی است، صورتش را انسان خیال می‌كند كه كشتار است، لكن واقعش بیرون كردن یك موانعی از سر راه انسانیت است. و در ایران هم این مسئله كه می‌بینید كه در همه جا برای ما هی طرح می‌شود كه این‌ها آدم می‌كشند، آن‌ها خیال می‌كنند كه ایران آدم می‌كشد، ایران تا امروز یك دانه آدم را نكشته است، ایران یك سباعی را كه حمله كردند بر همه چیز اسلام، ملت، انسانیت، آن‌ها را اگر بتواند تهذیب می‌كند و اگر بتواند با حبس آن‌ها را نگه می‌دارد تا تهذیب بشوند، اگر نتواند تصفیه می‌كند. این همان كاری است كه همه انبیا از اول خلقت تا حالا كرده‌اند و آن اشخاصی را كه دیگر قابل اصلاح نبوده‌اند، آن اشخاص را یا غرق كرده‌اند و یا از بین برده‌اند.» (صحیفه‌ جلد پانزدهم، ص ۴۹۳ اینترنتی)
 
آیا این سخنان محمدی‌گیلانی موجب ایجاد «رعب» و وحشت در جامعه نمی‌شود:

«محارب بعد از دستگیری توبه‌‌اش پذیرفته نیست. کیفر همان کیفری است که قرآن تعیین می‌کند؛ کشتن به شدیدترین وجه، حلق‌آویز کردن به فضاحت‌بار ترین حالت ممکن و دست‌راست و پای چپ آن‌ها بریده شود. اسلام اجازه می‌دهد که این‌ها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه می‌کنند، دستگیر شوند، در کنار دیوار همان‌جا آن‌ها را با گلوله بزنند. از نظر فقهی لازم نیست به محاکم صالحه بیاورند. برای این که محارب بوده‌اند. اسلام اجازه نمی‌دهد که بدن مجروح این‌گونه افراد باغی به بیمارستان برده شود بلکه باید تمام کش شوند.»
 
آیا این سخنان سیدحسین موسوی تبریزی موجب «رعب» و وحشت نیست؟

«اگر این‌ها را دستگیر کردند، دیگر معطل این نخواهند شد که چندین ماه این‌ها بخورند و بخوابند و بیت‌المال مصرف کنند. این‌ها محاکمه شان توی خیابان است. کشتن این‌ها واجب است نه جایز... هرکس را که در خیابان، در درگیری و تظاهرات مسلحانه و آن‌ها که پشت این اشرار مسلح قائم می‌شوند و این‌ها را تقویت و راهنمایی می‌کنند و موتور می‌دهند و یا می‌خواهند ماشین بدهند و دستگیر می‌شوند، بدون معطلی، همان شب که دو نفر پاسدار و یا مردم شهادت بدهند که آن‌ها در درگیری بودند و مسلحانه یا پشت سر افراد مسلح و علیه نظام جمهوری اسالمی قیام کرده‌اند، کافی است و همان شب اعدام خواهند شد... هر کس در برابر این نظام و امام عادل مسلمین بایستد، کشتن او واجب است. اسیرش را باید کشت و زخمیش را زخمی‌تر کرد که کشته شود. هرکس از اطاعت امام عادل خارج شود و در برابر نظام بایستد حکمش اعدام است.» (کیهان ۲۹ شهریور ۱۳۶۰)
 
آقای تاج‌زاده برای فرار از زیر بار مسئولیت، روایت نادرستی از دهه‌ی ۶۰ به دست داده و می‌گویید:‌
 
«در آن دهه قوانین مادر و دارای نقش استراتژیک در باز یا بسته شدن جامعه و حکومت مانند قانون مطبوعات، احزاب، انتخابات و … در مقایسه با اصلاحات آن ها در دوره رهبری آیت الله خامنه ای به مراتب دموکراتیک تر ارزیابی می‌شوند.»
 
شما دائم از شرایط وخامت‌بار کشور در دوران خامنه‌ای می‌نالید اما فراموش می‌کنید یکی از مدافعان برکناری آیت‌الله منتظری از جانشینی‌ خمینی بودید و یک ماه قبل از آن که به زندان بروید این موضع‌ را تکرار کرده و ادعا کردید ایشان طاقت رهبری نظام را نداشت. شماه سیاه‌کاری‌های خامنه‌ای را تا سال ۱۳۸۸ دیده‌ بودید و ضمن تأیید او آیت‌الله منتظری را برای این تصدی این پست «صالح» نمی‌دیدید. در واقع شما مسئول آن‌چه بعد از برکناری ایشان بر سر کشور آمد هم هستید.
 
شما «قوانین مادر و دارای نقش استراتژیک» را که ناشی از جو نیمه دمکراتیک سال اول انقلاب و فضای اجتماعی مناسب آن بود، به حساب خمینی و وسعت نظر او گذاشته و با دوران خامنه‌ای مقایسه می‌کنید و بعد نتیجه می‌گیرید که آن‌ها به مراتب دمکراتیک تر بودند! «اصلاحات» صورت گرفته در قانون اساسی در سال ۶۸ را ملاحظه کنید آیا قوانین قبلی به مراتب «دموکراتیک‌تر» نبود؟
 
آیا «قانون کار» مصوب دهه‌ی ۶۰ که متأثر از جو انقلاب بود، با قانون کاری که دولت خاتمی و به همفکری  و همیاری امثال شما تصویب کرد و کارگران را به روز سیاه نشاند «به مراتب دموکراتیک» تر نبود؟
 
از همان ابتدا هرچه که گذشت فضا تنگ‌تر شد. یادتان هست وقتی در اسفندماه ۵۷ خمینی ماجرای یا «روسری یا توسری را راه انداخت نتوانست در مقابل موج اعتراض جامعه مقاومت کند و عقب نشینی کرد. یادتان هست شهاب‌الدین اشراقی داماد خمینی به صحنه آمد و به دروغ گفت «حجاب اجباری نیست» و امام نظر آیت‌الله طالقانی را تایید می‌کنند؟ یادتان هست پس از سال ۶۰ وقتی خمینی توانست نیروهای سیاسی را سرکوب کند و سیطره‌‌اش را کامل کند اول از همه حجاب را اجباری کرد؟ از همان ابتدا هرچه که می‌گذشت قوانین ارتجاعی جای اصول قانون اساسی مصوب خود رژیم را هم می‌گرفتند. در دوران خمینی بود که «وزارت ارشاد ملی» به منظور تنگ‌تر کردن فضا تبدیل به «وزارت ارشاد اسلامی»‌شد و شما در آن مسئولیت به عهده گرفتید و در اقدامات خلاف حقوق بشر و آزادی بیان مشارکت داشتید. مجلس شورای ملی برخلاف نص صریح قانون اساسی تبدیل به مجلس شورای اسلامی شد تا طرح‌های ضد‌مردمی خمینی را اجرایی کند.
قانون مطبوعات، احزاب و انتخابات اولیه، برخاسته‌ از ماهیت خمینی نبود. او اساساً‌ اعتقادی به این امور نداشت. کی و کجا در دوران خمینی قانون مطبوعات و احزاب و انتخابات رعایت شد؟
دادگاه انقلاب در کجای قانون اساسی آمده بود؟ دادگاه ویژه روحانیت که او خیره‌سرانه و به منظور حذف و تضعیف آیت‌الله منتظری برپا کرد در کجای قانون اساسی آمده است؟ کدام دادگاه انقلاب در دوران حیات او با حضور وکیل مدافع برگزار شد؟ شما متاسفانه هنوز به قبح جنایاتی که مرتکب شدید باور ندارید.
 
در قانون اساسی سال ۱۳۵۸ که در جو انقلاب و اعدام شکنجه‌گران ساواک نوشته شده بود به صراحت با شکنجه مخالفت شده بود اما هادی خامنه‌ای، همراه دیروز و امروز شما که خود از شکنجه‌گران شقی و بیرحم زندان اوین بود، شخصاً به من که معترض شکنجه‌های معمول در زندان اوین شده بودم در حضور زندانیان اتاق ۲۴ سالن یک آموزشگاه اوین، در شهریور ۱۳۶۱ گفت: ما «کابلی» را که با آن تعزیز می کنیم نزد امام بردیم و ایشان کابل‌های مورد استفاده را مورد تأیید قرار داده‌اند. حتماً خواهید گفت منظور امام «تعزیر» بوده است و قانون اساسی در مورد منع «شکنجه» صحبت می‌کند. آیا می‌دانید چه تعداد جوان ایرانی را بر تخت‌های شکنجه و تعزیز با حکم «ضرب حتی‌الموت» (بزنید تا مرگ) که به تأیید «امام امت» رسیده بود به سبعانه‌ترین شکل به قتل رساندند؟
 
اگر در روزها و ماه‌های اولیه پیروزی انقلاب امکان شکنجه نبود نه به خاطر ماهیت حضرات و خمینی، بلکه به خاطر آن بود که شکنجه‌گران ساواک در دادگاه‌های انقلاب اعدام می‌شدند. فضا این امکان را نمی‌داد. هرچه که جلوتر رفتیم در همان دوران خمینی شکنجه ابعاد عظیم و باورنکردی یافت. نمایندگان خمینی بودند که به صریح‌ترین شکل ممکن که در تاریخ مدرن نمونه ندارد اعلام می‌کردند «اگر کسی در زیر شکنجه (تعزیر) بمیرد کسی ضامن نیست. این عین فتوای امام است». آیا محمدی گیلانی رسماً نظر خمینی در مورد شکنجه را در حیات وی اعلام نمی‌کرد؟
«تعزیر باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را بشکند» ( روزنامه کیهان مورخ ۲۸ شهریور ۱۳۶۰)
 
من در تعجب هستم چگونه وجدان شما در سلول انفرادی به سراغ‌تان نیامد؟ دکتر ملکی خود را به خاطر دادن رأی به جمهوری اسلامی مستحق مجازات می‌داند و شما منتظر دسته‌گل مردم هستید و از این شکوه می‌کنید که توصیف سپاه از دهه‌ی ۶۰ و خمینی باعث می‌شود نسل جوان از برکات آن دوران و «امام بزرگوار» غافل بمانند. نگاهی به دوستان و یاران و نزدیکان‌تان در دهه‌ی ۶۰ بکنید، تعدادی از آن‌ها شقی‌ترین، بی‌رحم‌ترین و جانی‌ترین چهره‌های نظام بودند. از این یادآوری بایستی به خود بلرزید.
 
بر اساس قانون مطبوعات خمینی و بهشتی و لاجوردی اجازه انتشار روزنامه و نشریه به مهندس بازرگان و ... ندادند. و نشریه‌ی رئیس جمهور قانونی کشور را خیره سرانه بستند. بر اساس قانون انتخابات بود که خمینی اجازه شرکت به مهندس بازرگان و نهضت آزادی در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس و ... را نداد. اگر در سال ۵۸ نیروهای سیاسی امکان شرکت در انتخابات را یافتند از صدقه سری خمینی نبود جو انقلاب اجازه‌ نمی‌داد که مانع حضور آن‌ها شوند.
من برخلاف شما روی هوا حرف نمی‌زنم. مجبورم به یک واقعه‌‌‌ی تاریخی در مجلس شورای اسلامی و پیامد‌های آن اشاره کنم و صحت و سقم  ادعای شما را بسنجم. 
 
حتماً سخنرانی معروف مهندس بازرگان در مجلس شورای اسلامی به تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۶۰ را به خاطر می‌آورید که با هجوم وحشیانه‌ی همراهان و یاران شما نیمه تمام ماند.
 
https://www.youtube.com/watch?v=4jdzd3wKhL4
 
مهندس بازرگان در این نطق پیش از دستور به اعدام‌های بی رویه و کشتارهای بی حساب و کتاب اعتراض کرد و خواهان برقراری آرامش در کشور شد. این همان زمانی است که رفسنجانی به بیرحمانه‌ترین شکل فرمان می‌داد که «ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم‌کاری بود بر گوسفندان». سخنرانی بازرگان که از ابتدا با شعارهای «مرگ بر بازرگان» عده ای از نمایندگان همراه و هم خط شما مکررا قطع می‌شد، سرانجام وقتی به این جمله رسید که «مصيبت‌بارتر از همه و حاصل خشونت‌ها و بي‌رحمي‌ها، افزوده شدن ناراضي‌ها و انتقامخواهان و برگشت‌كنندگان از انقلاب و دين است و حيثيت و حقانيت اسلام كه در دنيا لكه‌دار مي‌‌شود…» با هجوم خلخالی و یاران شما و پایین کشیدن بازرگان از تریبون نیمه تمام ماند. رفسنجانی هم با رضایت تمام ناظر صحنه بود و خنده بر لب داشت. 
 
خاتمی در سلسله مقالاتی تحت عنوان «مرگ سادات و نطق آقای بازرگان» پاسخ بازرگان را داد و جانی‌ترین پاسداران، شکنجه‌گران و حکام شرع را چنین خواند:
 
«بسیاری از کسانی که امروز در همین دادگاه‌های انقلاب (که مورد اعتراض شمایند) تنها به خاطر دفاع از اسلام و پاسداری از دست‌آوردهای انقلاب اسلامی، شب و روز زحمت می‌کشند، انسان‌هایی سرشار از عاطفه و رحمتند، اما مسئوولیت اسلامی و تعهد انسانی‌شان و نیز فرمان خدا،‌ آنان را وا‌ می‌دارد که قاطعانه در برابر آدمکشانی که موجودیت انقلاب و جمهوری اسلامی را به خطر انداخته‌اند، بایستند و فساد را از ریشه برکنند.»
البته حتماً‌ می‌دانید منظور خاتمی امثال لاجوردی قصاب تهران بود وقتی که به قتل رسید او را «سرباز اسلام» خواند.
https://app.box.com/shared/rg6uo2p0kg
 
خاتمی که یک روز در دوران شاه مبارزه نکرده بود و یک سیلی به عمرش نخورده بود به شکلی وقیحانه سابقه‌ی مبارزاتی بازرگان را به تمسخر می‌گرفت:‌
«آقای بازرگان از سوابق خود گفتند و راست هم گفتند و کسی نیز تردید ندارد که ایشان اهل قبله و «میزان» و نمازند، مبارزه کرده‌اند و به زندان رفته آند. ایشان از این که اعلیحضرت! از وظایف سلطنت عدول می‌فرمایند و مرز «سلطنت» و «حکومت» قاطی می‌شد، سخن‌ گفته‌اند و برای «آزادی» و «دموکراسی» و دست‌یابی به «فضای باز سیاسی»! جهت راه‌یابی به پارلمان حتی در زمان شاه، مبارزه کرده‌اند و بالاخره در این اواخر با کمال شهامت گفته آند که: «شاه باید برود.» عظمت این گستاخی و شهامت! هنگامی معلوم می‌شود که بدانیم...»
 
 
حتماً می‌دانید بازرگان خطاب به خاتمی نوشته بود:
 
«چهارشنبه ۱۵ مهر ماه گذشته که در اثر هیاهو و حملات عده ای از همکاران محترممان در مجلس شورای اسلامی از حق قانونی و نوبتی ۱۵ دقیقه نطق قبل از دستور محروم شده و نیمه کاره رها کردم و به صندلی خودم که شرف جوار دارد برگشتم و ناسزاها و ناروایی ها فروکش کرد به طرف شما خم شده گفتم آیا روزنامه کیهان حاضر است متن تمام کمال نطقم را چاپ کند فرمودید بلی به شرط آن که خودم هم اظهار نظری بکنم ، گفتم چه بهتر ، فردا عصر از سرعت عمل روزنامه کیهان به تحسین درآمده دیدم مسابقه را قبل از آن که حریف حاضر شده و داور سوت بکشد برده اید ! نه یک مقاله بلکه سه سرمقاله از ۱۶ تا ۱۹ مهر ماه اظهار نظر و اظهار لطف فرموده خوانندگان را گیج کرده اید که بدانند اصلا بحث روی چیست و دعوی بر سر لحاف کیست.»
 
بازرگان چیز عجیبی از خاتمی نمی‌خواست فقط او را به رعایت «انصاف» می‌خواند چیزی که من سعی می‌کنم به شما یادآوری کنم:‌
 
«حالا جناب آقای خاتمی! (و شورای محترم نویسندگان روزنامه و انجمن اسلامی کیهان) آیا حاضرید وعده‌ای را که داده‌اید، ادا فرمایید؟ پیاده شده، قدر به پای حریف بی‌دست و پایتان راه بروید؟ اگر انصاف وجود داشته و قرار باشد در این سال قانون، قانون مطبوعات رعایت شود، قاعده امر خواهید فرمود. این نامه و متن کامل نطقم، که نسخه‌هایی از آن همان روز زیراکس  و پخش شد و احتیاطاً یک نسخه تقدیمتان می‌کنم، در اولین شماره‌ی جریده‌ی اسلامی و انقلابی کیهان درج گردد. لااقل خوانندگان خودتان بدانند این جنجال که در کشور به پا کرده‌اند و به همت بعضی از آقایان نمایندگان شریف اعلام و در تاریخ ثبت شد که در ایران ، آزادی عقیده و بیان، حتی در مجلس نمایندگان آن هم برای استفاده مؤدبانه و ملتمسانه، خاموش کردن جنگ خانگی وجود ندارد، در چه موضوع و به چه علت بوده است.»
 
 
آقای تاج‌زاده حتماً مستحضر هستید «کیهان خاتمی» و نه «کیهان شریعتمداری» چه پاسخی به بازرگان داد؟
 
« آقای بازرگان از این که حتی در مجلس نمایندگان آزادی عقیده و بیان وجود ندارد سخت ابراز ناراحتی می کنند و راست هم هست ، دیگر گروهک های ملحد و منحرف و محارب نمی توانند آزادانه علیه نظام جمهوری اسلامی به لجن پراکنی بپردازند و زمینه براندازی را فراهم آورند دیگر نمی شود آزادانه به نهادهای انقلابی که بر ریشه خون هزاران شهید ایستاده اند تاخت و تاز نمود و دیگر آزادانه نمی توان اذهان مردم را مشوب نمود و آزادانه از اعدام رذل ترین سرسپردگان رژیم شاه چون هویدا برآشفت... دیگر آزادانه نمی شود در جمهوری اسلامی مکتب و مکتبی را به باد تمسخر گرفت و بالاخره نمی توان آزادانه جریاناتی که به جنگ مسلحانه دست زده و رویاروی مردمی ترین رژیم عالم ایستاده اند تقویت روحی و سیاسی نمود.» (کیهان ، ۲۶ مهر ۱۳۶۰)
 
آقای تاج‌زاده شما که از راه‌اندازی جشنواره فیلم و ... توسط خاتمی در دهه‌ی ۶۰ می‌گویید خوب است آماری از هنرمندانی که در نظام نکبت اسلامی و «دوران طلایی امام» دق‌مرگ شدند بدهید. از هنرمندانی که ساز‌های موسیقی بر سرشان خرد شد بگویید. بیلانی از نابودی آرشیو‌های گران‌بها و استثنایی موسیقی و سینمای ایران بدهید.  بیلانی از فعالیت «درخشان» خودتان در مدیریت کل مطبوعات و نشریات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دهه‌ی ۶۰ ارائه دهید. در مورد سانسور و اختناق شدید و بی‌سابقه‌ای که حاکم کرده بودید توضیح دهید.
 
آقای تاج‌زاده یک مورد از اقدامات خمینی را فراموش کرده‌اید ذکر کنید و آن «فرمان هشت ماده‌‌ای امام» بود که خیلی‌ها روی آن معرکه گرفته‌اند و آن را نشانه‌ی «قانونگرایی» و «اعتدال» امام و رعایت «شرع انور» از سوی ایشان جا زده‌اند. نمی‌دانم چرا روی آن مانور نداده‌اید؟ هیچ‌یک از همراهان شما به دلیل صدور «فرمان هشت‌ ماده‌ای امام»‌ اشاره نمی‌کنند.
 
داستان بر‌می‌گشت به شنود روابط غیراخلاقی و سوءاستفاده جنسی موسوی تبریزی چشم و چراغ خمینی و «بیت امام» در دادستانی انقلاب اسلامی از زنان زندانی. این شنود به دستور آیت‌الله ربانی املشی دادستان کل کشور صورت گرفته بود. خمینی که مایل به افشای فساد روحانیت نبود در حمایت از موسوی تبریزی تا آن‌جا پیش رفت که دستور برکناری ربانی املشی از دادستانی کل کشور و عضویت او در شورای عالی قضایی را داد.
 
علی یونسی داستان را به گونه ای تراژیک مطرح می‌کند که خمینی را دلسوز امنیت اجتماعی و فردی معرفی کند.
«حتی در شورای عالی قضایی وقت بعضی از اعضای آن به اتهام این‌که ممکن است رابطه‌ی غیر اخلاقی داشته باشند کنترل(شنود تلفنی) می‌شدند که ماجرای تلخی دارد و امام آن مسئول عالی‌رتبه متخلف را عزل کردند؛ یعنی یک دادستان کل، یک دادستان کل دیگر را کنترل می‌کرد! در حالی که اصل این موضوع خلاف شرع است. آن‌قدر این مسئله بالا گرفت که دیگر هیچ‌کس احساس امنیت نمی‌کرد»
 
 
موضوع به همین جا هم ختم نشد و خشم خمینی دامان دو تن دیگر از اعضای شورای عالی قضایی را هم گرفت و محمد مؤمن و عبدالله جوادی آملی هم به همین علت از عضویت در شورای عالی قضایی برکنار شدند. اما خمینی با لطایف‌الحیل آن دو را مجبور کرد که استعفا دهند اما حربه‌اش در مورد ربانی املشی کارگر نیفتاد.  
 
http://www.rahesabz.net/story/64821
 
در واقع فیلی که خمینی تحت عنوان پیام «هشت ماده‌ای» هوا کرده بود و برق آن خیلی‌ها را گرفته بود و تحلیل‌های عجیب و غریب بر سر آن راه‌انداخته بودند و اوضاع را به گونه‌ای جلوه می‌دادند که گویا خمینی و نظام جمهوری اسلامی قصد آن کرده‌اند که راه مدارا و تساهل و تسامح و قانون‌گرایی را پیش بگیرند چیزی نبود جز تلاش خمینی برای در پرده نگاه داشتن فساد روحانیت و یکی از عوامل اصلی سرکوب و جنایت. خمینی وقتی نوبت به خودشان می‌رسید «قانون‌گرا»‌ می‌شد. هنوز مدت کوتاهی از افشای فساد عبدالمجید معادیخواه وزیر «ارشاد اسلامی» و یکی از قضات عالیبرته خمینی نگذشته بود که فساد موسوی تبریزی برملا شد؛ چنانچه خمینی دخالت نمی‌کرد دامنه‌ی افشاگری‌ها و یا تلاش برای تجسس در زندگی خصوصی روحانیون حاکم می‌توانست دامان خیلی‌های دیگر را بگیرد. خمینی کوشید «گربه را دم حجله بکشد» تا در سرویس امنیتی و قضایی کسی هوس سردرآوردن از کار روحانیت اسلام نکند.
بعد از گذشت بیش از سه دهه، همچنان نزدیکان خمینی می‌کوشند با قلب ماهیت پیام «هشت‌ماده‌ای» خمینی، آن را در جهت استیفای حقوق مردم جا بزنند. 
خشم خمینی تا آن‌جا بود که حتی حاضر به شنیدن توضیحات ربانی املشی هم نبود. زهرا ربانی املشی دختر وی و همسر احمد منتظری در این باره می‌گوید:
 
«مرحوم پدرم قبل از برکناری، با وجود تلاش فراوانی که برای ملاقات با امام خمینی کردند تا با بیان واقعیت­ها مانع اتفاقات ناخوشایند بعدی شوند، متاسفانه نتوانستند وقت ملاقات بگیرند. حتی نامه مختصری را هم که به توصیه بعضی از دوستان جهت اتمام حجت و رفع تکلیف نوشته بودند و توسط یکی از دوستان خود، که اکنون عضو فقهای شورای نگهبان است، نتوانستند به امام برسانند؛»
 
 
خمینی عاقبت پرونده فساد موسوی تبریزی را به رازینی و پورمحمدی سپرد و این دو به فرمان خمینی پس از انجام تحقیقات آن را از بین بردند و آثاری از آن‌ به جا نگذاشتند. این است «امام عادل» شما.
تقصیرها را به گردن خامنه‌ای نیاندازید، شما مسئول هستید، امام‌تان مسئول است. مهندس بازرگان پیش‌بینی امروز را همان موقع در نطق علنی خود در مجلس کرد و گفت کشور به سمت استبداد و دیکتاتوری خواهد رفت.
 
https://www.youtube.com/watch?v=X9PNciStQyg
 
آقای تاج زاده شما مدعی هستید در «دوران طلایی امام»
 
«از نظارت استصوابی خبری نبود و صلاحیت نامزدهای منتقد تک صدایی فله ای رد نمی شد. رهبر چک سفید امضا به شورای نگهبان و اعضایش نداده بود و ضمن حمایت قاطع از آن شورا، در مواردی که اعضا (فردی یا جمعی) پا از دایره قانون یا اخلاق بیرون می گذاشتند، شدید و آشکار مورد عتاب و سرزنششان قرار می داد تا حقی را ضایع نکنند و جایگاه مهم شورای نگهبان آسیب نبیند و در عین حال انتخابات بی معنا و فرمایشی نشود.»
 
شمایی که اشتباه‌تان پی‌برده‌اید می‌توانید در مورد «جایگاه مهم شورای نگهبان» توضیح دهید؟ کدام نظام دمکراتیک در دنیا را سراغ دارید که قوانین مصوب نمایندگان مردم با اشاره‌ی چند آخوند بی‌سواد منتخب رهبر نظام رد شوند؟ آقای تاج‌زاده متأسفانه دیدگاه‌های شما تغییر چندانی نکرده است شما یاد گرفته‌اید چگونه آن را در دنیای جدید به خورد خلایق بی‌خبر از همه جا و یا مستأصل و درمانده بدهید. نظارت استصوابی یک روزه به وجود نیامده است. در دوران خمینی هم هرچه که گذشت شرایط بدتر شد.
در انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی و حتی خبرگان قانون اساسی کلیه‌ی گروه‌های سیاسی توانستند شرکت کنند. هرچند سازوکار انتخابات دمکراتیک نبود و ... اما هرچه که گذشت شرایط به سمت بسته تر شدن رفت. خمینی یک دهه‌ی حاکم بود و به سادگی می‌توان متوجه سمت و سوی منفی تحولات در آن دوران شد. در انتخابات ریاست جمهوری دوره اول اگر چه مسعود رجوی کاندیدای اصلی مورد حمایت گروه‌های سیاسی به دستور خمینی حذف شد و با اشاره‌ی او شب انتخابات مدارک وابستگی دریادار مدنی به آمریکا و ... بطور غیرقانونی انتشار پیدا کرد اما با این حال مدنی و دکتر سامی و قطب زاده توانستند در انتخابات شرکت کنند. اما نگاهی به کاندیداهای بعدی انتخابات ریاست جمهوری که یک سال و نیم بعد برگزار شد بکنید تا متوجه «نظارت استصوابی» شوید.
 
آقای تاج زاده به جای پذیرش مسئولیت خود و اطرافیان‌تان برای اعمال «نظارت استصوابی» علیه نیروهای رقیب از نهضت‌آزادی گرفته تا جبهه ملی و ... در دهه‌ی ۶۰ ، به تیغ «نظارت استصوابی» در حال حاضر اشاره می‌کنید که خودتان را هدف قرار داده است. وزارت کشور دولت موسوی بود که صلاحیت مهندس بازرگان برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۶۴ را رد کرد. موضوع به شورای نگهبان نرسید. خود را به تجاهل نزنید. آن موقع هم نظارت استصوابی بود. آیا در انتخابات دوره دوم و سوم مجلس شورای اسلامی یک نفر از اعضای جبهه‌ ملی و نهضت آزادی و یا چهره‌های مستقل توانستند کاندیدا شوند؟ آیا از فیلتر وزارت کشور دولت موسوی رد شدند؟ آیا کاندیداهای غیرخودی «فله‌‌ای» توسط نیروهای «خط امام» رد نمی‌شدند؟ متأسفانه هنوز نمی‌خواهید زشتی‌هایی را که مرتکب شدید، بپذیرید.
 
خمینی و شما و دولت موسوی بودید که «نظارت استصوابی» را در «دوران طلایی» حتی تا دانشگاه ها اشاعه دادید. صدها هزار جوان ایرانی را از تحصیل بازداشتید یا آواره دیگر کشورها کردید. افراد حتی پس از پذیرش در کنکور سراسری می‌بایستی از سد تحقیقات محلی برای گزینش می‌گذشتند. شرم کنید، از مردم خجالت بکشید. طلب استغفار کنید. بقال و چقال و سبزی فروش سر کوچه و فاطمه کماندو‌ها و بسیجی‌ها در مورد «پذیرش» و «گزینش» جوان ایرانی برای تحصیل در دانشگاه نظر می‌دادند. با سرنوشت دو نسل بازی کردید. آثار مخرب آن همچنان هست. این دکتر‌ها و مهندس‌ها و اساتید قلابی که آموزش عالی در کشور را به سخره گرفته‌اند، محصول سیاست‌های شما و امام شماست. نگاهی به شرایط استخدامی دهه‌ی ۶۰ بکنید تا عمق فاجعه را دریابید. شما برای ساده‌ترین مشاغل سخت‌ترین «نظارت استصوابی» را اعمال می‌کردید.
 
آقای تاج‌زاده خود را فریب ندهید. روی یک کلمه حرف خمینی که آن‌را هم به خاطر «مصلحت» و یا «منافع» روز و لحظه‌ای‌اش می‌زد، مانور ندهید. به سبک و سیاق او توجه کنید. خمینی به سادگی و مثل آب خوردن دروغ می‌گفت. او برای پیشبرد کارش دروغگویی را تئوریزه کرده بود. 
 
او به فاصله‌ی ۹ ماه دو نظر سراپا متفاوت راجع به دیانت بنی‌صدر داد. آیا چنین «کذابی» می‌تواند «عادل» باشد؟

«جناب آقای بنی صدر را همین مردم كوچه و بازار از پاریس آوردند اینجا و رئیس جمهور كردند، برای اینكه مردی مسلمان است، مومن است ، خدمتگزار است» ( دیدار با استانداهای كشور، جماران، ۱۸ آذر ۱۳۵۹ )
 
و سپس
 
«این آدم از اول ادعا میكرد كه مسلمان است و برای اسلام كار میكند و كذا. من هم از اول فهمیدم دروغ می‌گوید» (دیدار با افسران و درجه داران، جماران، ۳ شهریور ۱۳۶۰)
 
آیا نظرات متضاد او راجع به آیت‌الله منتظری را به خاطر دارید؟ دروغ‌های وقیحانه‌ای را که به ایشان نسبت داد فراموش کرده‌اید؟‌
 
آقای تاج زاده شما مدعی هستید:‌
اعضای نهضت آزادی و ملی مذهبی ها که منتقد شیوه رهبری آیت الله خمینی بودند و با ادامه جنگ آشکارا مخالفت می کردند، نه حصر شدند و نه آویزان. البته در زمان آیت الله خامنه ای سه بار در سال های ۶۹ و ۷۰، ۷۹ و ۸۰ و ۸۸ به بعد بازداشت و به مجازات های سنگین محکوم شدند. جالب آن که طبق گزارش وزارت اطلاعات آنان نه براندازند و نه مسلح و جاسوس. در عین حال با عنوان غیرقانونی «براندازی قانونی» دستگیر شدند اما قاضی پرونده پس از حدود ۲ سال که از تشکیل دادگاهشان گذشت حاضر به محاکمه آن ها تحت عنوان براندازی قانونی نشد و اعلام کرد چنین عنوان مجرمانه‌ای وجود ندارد!
 
تردیدی نیست که خامنه‌ای اعتنایی به قانون ندارد. اما ذکر مصیبت شما تنها به او ختم می‌شود و شامل خمینی نمی‌شود چرا که خود در دهه‌ی ۶۰ مسئولیت داشتید و سیاه‌ترین روزهای تاریخ میهنمان‌را رقم زدید. مگر خمینی برای به زندان انداختن افراد، دنبال «عنوان مجرمانه» بود؟
بازرگان خود به خوبی در ارتباط با خمینی گفت که او از آن‌ها می‌خواهد که «حیات خفیف خائنانه»‌ داشته باشند. این حرف تاریخی بازرگان را که تکذیب نمی‌کنید.
یک بار دیگر نامه‌ی خمینی به علی‌اکبر محتشمی وزیر کشور دولت میرحسین موسوی را بخوانید و اگر وجدانی دارید لااقل خاموشی گزینید:

«جناب حجت الاسلام آقاي محتشمي، وزير محترم كشور- ايّده الله تعالي‏ در موضوع نهضت به اصطلاح آزادي مسائل فراواني است كه بررسي آن محتاج به وقت زياد است. ... نهضت به اصطلاح آزادي صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي يا قانونگذاري يا قضايي را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنكه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بي مورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تأويل‌هاي جاهلانه موجب فساد عظيم ممكن است بشوند، از ضرر گروهك‌هاي ديگر، حتي منافقين (اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان) بيشتر و بالاتر است. «نهضت آزادي» و افراد آن از اسلام اطلاعي ندارند و با فقه اسلامي آشنا نيستند. ... نتيجه آنكه نهضت به اصطلاح آزادي و افراد آن چون موجب گمراهي بسياري از كساني كه بي‏اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مي‏گردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه شود، و نبايد رسميت داشته باشند. و السلام علي من اتبع الهدي. توفيق جنابعالي را از خداوند تعالي خواستارم. روح الله الموسوي الخميني‏» (صحيفه امام، جلد ۲۱، صفحات ۴۸۱ و ۴۸۲)
 
شما نمی‌دانید خمینی چه به روز دکتر ملکی آورد؟ چه به روز دکتر علی اردلان آورد؟ من با هر دو آن‌ها هم بند و هم سلول بوده‌ام و شناخت کافی از آنان دارم. شما نمی‌دانید خمینی چه به روز طاهر احمدزاده آورد؟ چه شکنجه‌هایی به او دادند تا او را به اعتراف تلویزیونی وادار کنند؟ حتماً او و دکتر ملکی را «ملی مذهبی» نمی‌شناسید. چه کسی خون دکتر سامی را پایمال کرد الا علی اکبر محتشمی همکار و همراه شما و رئیس هیئت صیانت از آرای میرحسین موسوی؟ شما نمی‌دانید چرا میان آن همه ملی مذهبی، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی دکتر سامی را برای کشتن انتخاب کرد؟ در حالی که سر و صدای او از بقیه‌ی ملی‌مذهبی‌ها کمتر بود. البته انتخاب درستی بود چون او از همه سالم‌تر بود.
پیشتر خمینی دشمنی و عناد خود را با او علنی کرده بود. خمینی کینه‌ی او را به دل داشت. خمینی بود که به بازرگان فرمان برکناری او را که به دنبال اجرایی کردن «طب ملی» بود داد. خمینی به بازرگان تأکید کرده بود چنانچه این کار صورت نگیرد خودش رأساً وارد ماجرا خواهد شد. خمینی بود که به بازرگان دستور برکناری طاهر احمد‌زاده از استانداری خراسان را داد و آن بلا را بعداً به سر او آوردند.
شما نمی‌دانید خمینی چه بر سر امیرانتظام آورد؟ با چه رویی کارنامه‌ی خامنه‌ای را پیش می‌کشید؟ گناه امیرانتظام چه بود؟ من با امیرانتظام از نزدیک زندگی‌ کرده‌ام و به خوبی او را می‌شناسم. شما نمی‌دانید به دستور خمینی جلوی  انتشار اسناد ملاقات‌های بهشتی با مقامات آمریکایی گرفته شد. شما نمی‌دانید او قبل از پیروزی انقلاب در واشنگتن و ... با آن‌ها دیدار داشت. شما نمی‌دانید در جریان انقلاب و همچنین پس از آن با مقامات آمریکایی دیدار داشت حتی یک هفته قبل از پروژه‌ی گروگان‌گیری؟
خمینی اگر نهضت‌آزادی را تحمل کرد برای آن بود که سرش به جای دیگری گرم بود و وابستگان نهضت آزادی به جز چند اطلاعیه هیچ فعالیتی نداشتند. خمینی پس از سرکوب خونین ۳۰ خرداد دو سال حزب توده و «فدائیان اکثریت» را هم تحمل کرد. این ناشی از سعه‌صدر او نبود در نگاه او آسیاب به نوبت بود.
پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پس از ظاهرشدن علائم و آثار «زهر» آن، خامنه‌ای و رفسنجانی برای آن در شرایط جدید اعضای «نهضت آزادی» موی دماغ آن‌ها نشوند دستور دستگیری و شکنجه‌ی آنان را صادر کردند. باز هم حواس‌شان بود که به بازرگان و یدالله سحابی نزدیک نشوند. این نظام  بر اساس خدعه و نیرنگ پاگرفته است و روحانیون در این امر به لحاظ تاریخی خبره‌اند. در دوران «اصلاحات» هم برای زمین‌گیر کردن پروژه، نیاز به دستگیری و آزار و اذیت آنان بود. اگر چنین نیازی در دوران خمینی‌ هم پیش می‌آمد وی دریغ نمی‌کرد. چنانچه در مورد آیت‌الله شریعتمداری و ... نکرد. دیدگاه خمینی علیه نهضت‌ آزادی در آخر سال ۱۳۶۶ منتشر شد و حکومت از همان موقع بهانه‌ی لازم برای برخورد با آن‌ها را پیدا کرد. اتهامات رذیلانه‌‌ای که خمینی برای آن‌ها تراشیده بود برای زندانی‌کردن و شکنجه آن‌ها کافی بود.
 
آقای تاج زاده چرا به دیگران اشاره نمی‌کنید؟ چرا فقط ملی مذهبی‌ها؟ مگر همه‌ی مخالفین شما که از دم تیغ گذرانده شدند و یا به تیره‌روزی دچار شدند اسلحه به دست گرفته بودند؟
خمینی بود که با کمک پسرش احمد با خدعه‌ و نیرنگ و با همکاری حزب توده، قطب‌زاده را به قتل رساندند تا توطئه‌شان در مورد آیت‌الله شریعتمداری را عملی کنند. این را آیت‌الله منتظری گواهی می‌دهد. بخشی از آن در اعترافات پرتوی مسئول نظامی حزب توده هم آمده است.
شما نمی‌دانید خمینی چه به روز ابوالفضل قاسمی آورد؟ گناه او که نماینده‌ی منتخب مردم بندرگز بود چه بود؟ من با او از نزدیک حشر و نشر داشته ام و پای درد دل‌هایش نشسته‌ام. شما نمی‌دانید خمینی چه بر سر رهبران جبهه‌ ملی که به‌دستش افتادند آورد؟ شما نمی‌دانید خمینی و بهشتی و اشراقی و قدوسی چه دروغ‌های وقیحانه‌ای راجع به دکتر حسن نزیه سر هم کردند؟  شما نمی‌دانید خمینی چه بر سر رهبران جبهه‌ی دمکراتیک به دستش افتاد آورد و اگر بقیه به دستش می‌افتادند چه به روزشان می‌آورد؟ 
شما نمی‌دانید خمینی چه به روز حجت‌الاسلام حبیب‌ الله آشوری آورد؟ شما نمی‌دانید او را به خاطر نوشتن یک کتاب به جوخه‌ی اعدام سپرد؟ شما نمی‌دانید خمینی چه به روز حجت‌الاسلام احمد محدث آورد؟ به چه اتهامی او را به جوخه‌ی اعدام سپردید؟ شما نمی‌دانید خمینی چه به روز حجت‌الاسلام اسحاق تقویان اشکوری و حجت‌ الاسلام محمد محدث بندریگی آورد؟ من با هر دو آنان هم‌بند، هم‌سلول و رفیق بوده‌ام. هیچ میدانید رفیق شفیق شما هادی خامنه‌ای شکنجه‌گر اسحاق تقویان اشکوری بود؟ شما نمی‌دانید خمینی چه بلایی سر حجت‌الاسلام امیر مجد اولین رئیس بسیج  مستضعفان آورد؟‌ شما نمی‌دانید حجت‌الاسلام فتح‌الله امید نجف‌آبادی را با چه اتهامات وقیحانه‌ای مقابل جوخه‌ی اعدام قرار داد؟
 
شما از اطلاعیه ده‌ماده‌ای دادستانی انقلاب دم می‌زنید و مدعی هستید که به ابتکار بهزاد نبوی و خسرو تهرانی تصویب شد و از گروه‌های سیاسی خواستید سلاح‌هایشان را تحویل دهند و به فعالیت سیاسی در چهارچوب قانون بپردازند و آن‌ها سرباز زدند! و احتمالاً کشته شدن و شکنجه شدن و آواره شدن و ... را ترجیح دادند؟  
 
آقای تاج زاده فکرش را کرده‌اید و پای بهزاد نبوی را پیش می‌کشید؟ او و شما و محسن سازگارا و ... از رهبران یک سازمان شبه نظامی به نام «مجاهدین انقلاب اسلامی» بودید که بطور غیرقانونی هم مسلح بود و هم دارای خانه‌ی امن و بازجو و شکنجه‌گر. سازمان شما بنیانگذار نها‌دهای اطلاعاتی و امنتی نظام است و تئوری سرکوب و «مجازات مقدس» را شما باب کردید.
این گروه بیش از تمامی گروه‌های سیاسی دیگر سلاح غیرقانونی داشت و از بودجه عمومی و بیت‌المال نیز استفاده می‌کرد. این گروه بطور غیرقانونی در دستگیری و بازجویی افراد شرکت می‌کرد و به شکل مسلحانه به درگیری با دیگر گروه‌ها می‌پرداخت. چگونه رهبر یک گروه شبه نظامی از دیگر گروه‌های سیاسی می خواهد که سلاح خود را تحویل دهند؟ آیا شما قانون و قانون‌گذاری و ... را به تمسخر نگرفته بودید؟‌
بیش از ۵۰ هوادار ساده‌ی مجاهدین در کوچه خیابان به بیرحمانه‌ترین شکل کشته شدند یکی از موارد را پیگیری کردید؟ در آن دوران خون از دماغ یک پاسدار نیامد. من که به یاد دارم طبق دستور اکید تشکیلاتی مجاهدین، ما حتی حق دفاع از خود نداشتیم بلکه می‌گفتند فقط «افشاگری» کنید. در همان اطلاعیه ده‌ماده‌ای از جمله در ماده ۸ آمده است:
«طی اطلاعیه وزارت کشور اعلام نماید به علت شرایط فعلی جامعه (مسئله جنگ) هیچ حزب و گروهی اجازه تظاهرات و متینگ ندارد.»
 
شما ادعا کرده‌اید:
 
«جامعه از تحرکات لباس شخصی های سازمان یافته در امان بود. زیرا هنگامی که برای اولین بار در اعتراض به بدحجابی به خیابان ها ریختند، رهبر چنان نهیبی به آنان زد که تا زنده بود، جرأت پهن کردن بساط خود را نیافتند؛ هرچند در دوره آیت الله خامنه ای بار دیگر قدعلم کردند و فجایع زیادی به بار آوردند که آخرین نمونه آن آتش زدن سفارت عربستان در تهران بود.»
 
بیشترین جنایت «لباس‌شخصی‌های سازمان یافته» و «چماقداران» در دوران پیش از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ تحت عنوان «امت حزب الله» صورت گرفت. برای این که به گزارش ده‌ماده‌ای دادستانی انقلاب اشاره کرده‌اید از همان سند می‌گویم که در آن آمده است:‌
«ج- ممانعت از هرگونه برخورد گروه‌های مردمی با این سازمان‌ها و گروه‌ها در مدت ۱۵ روزه مهلت (جلوگیری از برخورد حزب‌الله با گروه‌های مسلح و واگذاری آن به مسئولان)
 
چنانکه ملاحظه می‌کنید «حزب‌الله» همچون عروسک خیمه‌‌شب‌بازی در دستان کسانی است که اطلاعیه ده ‌ماده دادستانی را می‌نویسند.
کدام جریان سیاسی در کشور هست که صابون «امت حزب‌الله» و لباس‌شخصی‌ها به تنشان نخورده باشد. کدام متینگ سیاسی بود که با حمله‌ی سازمان‌یافته‌ی آن‌ها مواجه نشود. همین اعضای نهضت‌آزادی‌ برای درامان ماندن از هجوم آنان به رفسنجانی پناه می‌آوردند و او با تفرعن و ... با آن‌ها برخورد می‌کرد.
کدام زنی است که تظاهرات‌های یا «روسری یا توسری» حزب‌الله را یادش نباشد.
کیست که نداند از روز اول تشکیل حکومت اسلامی، حزب جمهوری اسلامی اراذل و اوباش را برای حمله به تجمعات قانونی بسیج می‌کرد.
چگونه حمله و هجوم سازمان یافته به سخنرانی ۱۴ اسفند بنی‌صدر را که اسناد و مدارک آن موجود است تکذیب می‌کنید؟
حمله به سفارت عربستان اسف‌انگیز‌تر است که با مخالفت ظاهری خامنه‌ای روبرو شد یا حمله به سفارت ‌آمریکا و «فاجعه»‌‌ای که خمینی از آن به عنوان «انقلاب دوم» و انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نام برد. آثار کدام یک برای کشور بیشتر و مخرب‌تر بود. حمله به سفارتخانه‌‌های خارجی توسط چه کسی باب شد؟‌
 
چرا راجع به خمینی داستان سرهم می‌‌کنید؟ اوضاع آنقدر شیر تو شیر و قمر در عقرب شده است که موسوی بجنوردی با وقاحت مسئولیت اعدام‌های دهه‌ی شصت را به گردن آیت‌الله منتظری می‌اندازد و از خمینی سلب مسئولیت می‌کند. شما و امثال شما در مقابل دروغ‌های وقیحانه‌ی او سکوت کردید. یک «اصلاح‌طلب» نمی‌توانید به من نشان دهید که در مقابل دروغگویی او ایستاده باشد. منافع‌تان حکم نمی‌کرد. من به دفاع از آیت‌الله منتظری و روایت واقعی از تاریخ میهن‌مان برخاستم.
 
http://news.gooya.com/politics/archives/2014/03/176661.php
 
شما بهتر از من هادی غفاری جانی بیرحم و شقاوت‌کار و دروغگوی حرفه‌ای را می‌شناسید. ببینید چه دروغ‌های عجیب و غریبی راجع به گذشته‌ی خود سرهم می‌کند و سایت جماران و  «کلمه» و «اصلاح‌طلبان» و مخالفان مشی خامنه‌ای انتشار می‌دهند؟ ادعای او در مورد بردن پرونده‌ی ۴ هزار صفحه‌ای ناخدا افضلی نزد خمینی و عکسی که وی در کنار زن بی‌حجاب داشت و برخورد خمینی با او را خوانده‌اید؟
 
http://www.kaleme.com/1395/02/21/klm-242779/
 
از دروغ و دغل‌هایی که به کار‌ می‌گیرد حیرت نمی‌کنید؟ آیا شما نمی‌دانید پرونده‌ی افضلی جز چند صفحه‌ اعترافات کیانوری و پرتوی چیزی نبود؟ آیا شما نمی‌دانید در ابتدا قرار بود او را آزاد کنند؟ آیا شما نمی‌دانید او را محترمانه به نزد خامنه‌ای فراخواندند و در آن‌جا وی را دستگیر کردند؟‌ آیا شما نمی‌دانید پرونده‌ی «۴ هزار صفحه‌‌ای» افضلی نمی‌توانست در «بنیاد الهادی» باشد؟ شما نمی‌دانید نه هادی غفاری و نه پدر جد او به این سادگی امکان دسترسی به خمینی‌ را نداشتند که در کنار او بنشینند و دل بدهند و قلوه بگیرند؟ آیا شما نمی‌دانید ماشین کاغذ خرد کردن اسناد در اتاق خمینی نبود و خمینی شخصاً دست در آن نمی‌کرد؟ چرا این لاطائلات را همراهان شما و عاشقان سینه‌چاک امام انتشار می‌دهند؟ آن‌ها که می‌دانند این‌ها دروغ‌های وقیحانه است. محمدعلی انصاری که مسئول تنظیم ملاقات‌های امام بوده است نمی‌داند؟ معلوم است می‌دانند اما در موضوع مینو خالقی می‌خواهید به دروغ بگویید سیره امام متفاوت از سیره خامنه‌ای بوده است و بعد به این جعلیات پناه می‌برید و برای خمینی به دروغ سابقه می‌تراشید. اگر در قدرت باشید و چند دهه بگذرد برای خمینی معجزه هم می‌تراشید چنانکه فعلا بارگاه «ملکوتی» است. 
 
شما می‌گویید:‌
 
«بزرگترین خطری که جمهوری اسلامی را تهدید می کرد، از دید بنیانگزار نظام، اسلام ارتجاعی، اسلام قشری، اسلام امریکایی، اسلام سرمایه داری و اسلام ظاهرپرست بود نه تهاجم فرهنگی غرب. پادزهر آن را نیز تداوم حضور ملت در صحنه می دید. در آن زمان مبارزه با امریکا، اسم مستعار استقرار نظام بسته و تک صدا و حذف منتقدان نبود.»
 
آیا خود خمینی و «تحریر‌الوسیله‌» او نماد «ارتجاع» و پوسیدگی فکری نیست؟ مزخرفاتی را که او سرهم‌کرده است جز در حوزه‌های علمیه و در محیط‌های بسته و دخمه‌ها و تاریکخانه‌ها کجا می‌توان قالب کرد.
آیا به اسم مبارزه با آمریکا همه را حذف نکردید؟ آیا با گروگان‌گیری و علم کردن شیطان بزرگ، هر اعتراضی را به آمریکا و «شیطان بزرگ» ربط ندادید؟ آیا دولت بازرگان با گروگان‌گیری سقوط نکرد؟ آیا نهضت آزادی و لیبرال‌ها و منتقدان با شعار مرگ بر آمریکا حذف نشدند؟ بچه‌های مردم را در پرچم آمریکا می‌پیچیدید و اعدام می‌کردید. در اولین جمعه بهمن ۱۳۶۰ من و دیگر شکنجه‌شدگان اوین مستقر در راهروهای دادستانی انقلاب را به محوطه‌ی زندان آورده و ما مجبور بودیم با پاهای مجروح و شکنجه‌ شده با پخش سرود «آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو خون شهیدان ما می‌چکد از چنگ تو» ورزش کنیم و روی پاهای زخمی بالا و پایین بپریم.
وقتی مهندس بازرگان در نطق نیمه‌تمام خود در مجلس شورای اسلامی گفت این بچه‌هایی که اعدام می‌کنید «آمریکایی» نیستند و در خانواده‌ی آمریکایی زاده نشدند این خاتمی بود که تیغ برکشید و به میدان آمد و گفت:‌
 
«طنز آقای بازرگان، آن‌جا که از انتساب آشوبگران به آمریکا برمی‌آشوبند، خود حکایتگر نوعی نگرش آمریکایی به مسائل است. می‌گویند: «این جوانان جانباز! در خانواده‌های آمریکایی زاده نشده و برنگشته‌اند که بتوان مزدورشان خواند». و بدین ترتیب ، تشخیص درست امام و امت را که دشمنان داخلی بزرگترین انقلاب ضد‌امپریالیستی – ضد صهیونیستی معاصر، یعنی انقلابی که کاری‌ترین ضربه‌ها را به منافع آمریکا زده است و بیش از هر نهضت و انقلابی،‌سیاست‌های تجاوزکارانه آمریکا را رسوا نموده است و موجی انفجار یدر دنیای  اسلام علیه وابستگی، و شوری شگرف برای بازشگت به هویت آزادساز  اسلامی ایجاد نموده است، آمریکایی می‌خوانند و اعمال و موضاع آنان را به نفع آمریکا می‌دانند، به تمسخر می‌گیرند.»
 
 
این هم دیدگاه امام شما در مورد نهضت آزادی در فرمانی که خطاب به علی اکبر محتمشی وزیر کشور دولت موسوی صادر کرد:‌
 
«... آنچه بايد اجمالاً گفت آن است كه پرونده اين نهضت و همين طور عملكرد آن در دولتِ موقتِ اولِ انقلاب شهادت مي‏دهد كه نهضت به اصطلاح آزادي طرفدار جدي وابستگي كشور ايران به امريكا است، و در اين باره از هيچ كوششي فروگذار نكرده است؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است كه شايد امريكاي جهانخوار را، كه هر چه بدبختي ملت مظلوم ايران و ساير ملتهاي تحت سلطه او دارند از ستمكاري اوست، بهتر از شوروي ملحد مي‏دانند. و اين از اشتباهات آنها است. در هر صورت، به حسب اين پرونده‏هاي قطور و نيز ملاقات‌هاي مكرر اعضاي نهضت، چه در منازل خودشان، و چه در سفارت امريكا و به حسب آنچه من مشاهده كردم از انحرافات آنها، كه اگر خداي متعال عنايت نفرموده بود و مدتي در حكومت موقت باقي مانده بودند ملت‌هاي مظلوم بويژه ملت عزيز ما اكنون در زير چنگال امريكا و مستشاران او دست و پا مي‏زدند و اسلام عزيز چنان سيلي از اين ستمكاران مي‏خورد كه قرنها سر بلند نمي‏كرد...»
 
خامنه‌ای و وزارت اطلاعات و دستگاه سرکوبش براساس و مبنای حکم صریح خمینی هر ظلمی را در حق اعضای نهضت آزادی روا داشتند.
 
شما می‌گویید:
 
«رهبر، نمایندگان ولی فقیه در نهادها و مراکز مختلف از قوه قضائیه، صدا و سیما و شورای نگهبان تا دانشگاه ها و نیروهای مسلح را از هر دو جناح برمی گزید تا هیچ کدام صورت و کارکردی جناحی به خود نگیرند، کارایی خود را به ویژه در بحران ها و زمان های حساس از دست ندهند و سیاست ورزی نیز پرهزینه و کم اثر نشود. وی با نصب خوشنام ترین روحانیون به امامت جمعه، مانند آیت الله طالقانی، به نمازجمعه رونق می بخشید نه این که کسانی را برگمارد که جوانان را برهانند.»
 
آقای تاج‌زاده درد شما این است که آخوند‌های جناح خودتان را حذف کرده‌اند وگرنه منظورتان از «خوشنام‌ترین روحانیون» کیست؟ در دنیای مدرن چرا بایستی نماز جمعه برپا شود و هر هفته آخوندی که مطلقا صلاحیت ندارد در تمامی زمینه‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و نظامی و ... اظهارنظر کند و برای خود دم و دستگاه راه‌ بیاندازد و از بودجه عمومی استفاده کند؟
اصلا چرا در دنیای مدرن یک آخوند بایستی در همه جا نماینده داشته باشد؟ یک آخوند چه درکی از نیروهای مسلح دارد؟ حق حاکمیت ملی در این‌جا کجاست؟‌ آیا ملت ما ۱۱۰ سال پیش انقلاب مشروطیت کرد که «آخوند»‌ مرتجع و عقب‌مانده اختیاراتی چند برابر شاه مستبد پیدا کند؟‌
شما در مورد طالقانی هم حق مطلب را ادا نمی‌کنید. خودتان بهتر می‌دانید خمینی مطلقاً‌ میانه‌ی خوبی با او نداشت. در ماه‌های اول انقلاب به او تحمیل شده بود. حتماً می‌دانید آیت‌الله طالقانی جزو اعضای اولیه شورای انقلاب منتخب خمینی نبود! وقتی خمینی متوجه شد آیت‌الله طالقانی با دبیری دکتر سامی در صدد تشکیل شورای انقلاب از چهره‌های ملی و انقلابی است برای متوقف کردن تلاش‌های ایشان او را به عضویت شورای انقلاب درآورد.
 
شما مدعی هستید:
« هر ده سال یک بار به خوابگاه دانشجویان حمله وحشیانه نمی شد و مصباح میدان داری نمی کرد.»
 
آقای تاج زاده بروید یک آمار بگیرید و ببنید در همان دو سال اول انقلاب به چند خوابگاه دانشجویی حمله شد. دوست و هم‌پرونده‌ای من اسماعیل جمشیدی در خوابگاه پلی‌تکنیک تیر خورد. ضارب او از پاسداران سالن ملاقات اوین بود. یک بار با خنده به او گفتم مواظب باش تو را نشناسد که مجبور خواهی شد پول تیری که به گلویت زده را هم بپردازی.
شما از دورانی صحبت می‌کنید که با فاجعه‌ی «انقلاب فرهنگی» دانشگاه‌های سراسر کشور را به خون کشیدید. در اهواز جنازه‌ها را به کارون انداختند.  آنچه در فاجعه انقلاب فرهنگی در سال ۵۹ اتفاق افتاد قابل مقایسه با ۱۸ تیر و فاجعه کوی دانشگاه نیست. چندین سال در دانشگاه‌ها را بستند و حوزه‌ها را رونق دادند. این فاجعه در «دوران طلایی امام» اتفاق افتاد.
 
آقای تاج‌زاده یکی از مواردی که شما آگاهانه روی آن دست نگذاشته و از روی آن رد شده‌اید بی‌چشم‌‌ورویی خامنه‌ای و دشمنی او با کسانی است که به گردن او حق‌دارند. شما بهتر از من می‌دانید چنانچه رفسنجانی نبود و معرکه‌ای که در مجلس خبرگان رهبری راه‌انداخت، نبود محال بود خامنه‌ای از خم رنگرزی این مجلس به عنوان ولی‌فقیه مسلمین جهان بیرون بیایید و داعیه‌ی مرجعیت اعلم شیعه را بکند. حتی پیشتر به شورای انقلاب راه  نمی‌یافت. خیلی که هنر می‌کرد یا عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و یا در گوشه‌ای دوران بازنشستگی‌اش را می‌گذراند؛ پیپی به لب داشت و عصایی در دست و پز روشنفکری می‌داد. همه‌ی ما شاهد هستیم او چه به روز رفسنجانی و فرزندانش درآورد. چه به روز آیت‌اله آذر قمی که برای او سینه‌چاک می‌داد آورد. چه‌ به روز آیت‌الله منتظری آورد و ...
دلیل این که چرا روی این مسئله دست نگذاشتید، برمی‌گردد به شخصیت مشابه‌ خمینی. او نیز در بی‌چشم‌‌ورویی بی مانند و مثال بود. همه‌ی ما دیدیم چه به روز آیت‌الله شریعتمداری که جانش را نجات داده بود آورد، ذره ذره جانش را گرفت. چه به روز آیت‌الله منتظری که در جا انداختن مرجعیت او از هیچ‌چیز فروگذار نکرده بود آورد. چگونه با توطئه‌ و نیرنگ قطب‌زاده را به جوخه‌ی اعدام سپرد. خون آیت‌الله لاهوتی را پایمال کرد. لباسچی که پول هواپیمای بازگشت‌اش به ایران را داده بود به جوخه‌ی اعدام سپرد و ...
آقای تاج‌زاده باور کنید این دو به هم شبیه هستند.
 
 
 
 
 
 
آقای تاج زاده شما در مورد قتل‌عام زندانیان سیاسی نوشته‌اید:‌
 
«آن چه پس از عملیات مرصاد انجام شد، غیرقانونی بود. پذیرفته نیست برای زندانیانی که محاکمه و محکوم شده اند، بدون ارتکاب جرم جدید حکم جدیدی صادر و اجرا شود. به باور من جمهوری اسلامی یک پوزش خواهی و حلالیت طلبی به خانواده های آنان بدهکار است که گذشت زمان آن را منتفی نمی کند. به عکس برای تثبیت نظام این امر واجب و ضروری است.»
 
آقای تاج زاده شما به دنبال «تثبیت نظام» نکبت جمهوری اسلامی هستید و نه اجرای عدالت. چنان از «غیرقانونی» بودن دم می‌زنید که گویا کسی از چراغ قرمز رد شده است. تردیدی نیست شما به عمق فاجعه باور ندارید. توجه داشته باشید شما در مورد بزرگترین جنایت تاریخ معاصر صحبت می‌‌کنید. در هیچ‌کجای تاریخ معاصر نبوده که قتل‌عامی به این شکل سیستماتیک برنامه‌ریزی شود و همه‌‌ی ارکان مذهبی، قضایی، امنیتی، سیاسی ، قانونی و تبلیغی رژیم در آن مشارکت داشته باشند. خمینی فرمان کشتار را داده است، شورای عالی قضایی و رئیس وقت آن پیگیر چگونگی اجرای آن بوده، ائمه جمعه و جماعات از جمله رئیس جمهور، رئیس مجلس به حمایت از آن برخاسته و نمازگزاران را تحریک به دادن شعار برای اعدام بیشتر می‌کردند. «یادگار امام» و «بیت‌امام» در جریان آن بوده‌اند. خمینی شخصاً‌ مسئولیت شرعی آن را به عهده گرفته است. بعدها حوزه علمیه قم و بالاترین نهادهای مذهبی کشور به تأیید آن برخاستند.
مجمع تشخیص مصلحت نظام، فرمان پایان کشتار را صادر کرده است. وزیر اطلاعات و قائم مقام او در برنامه‌ریزی کشتار شرکت مستقیم داشته‌اند. اعضای هیئت کشتار از بالاترین مقامات قضایی و امنیتی هر استان تشکیل یافته‌اند. وزرای کشور، امورخارجه و دیپلمات‌های رژیم در ژنو و نیویورک وظیفه‌ی توجیه کشتار و فریب افکار عمومی و مجامع بین‌المللی را به عهده گرفته‌اند. آیت‌الله منتظری به خاطر مخالفت با آن برکنار شده‌اند.
آقای تاج زاده این جنایت علیه بشریت است و مجازات آن در حقوق بین‌المللی و از جمله در «حقوق اسلام» مشخص است.
مگر موضوع با پوزش خواهی و حلالیت طلبی حل می شود؟ مگر شما و دوستان‌تان از اعدام صدام حسین حمایت به عمل نیاوردید؟ مگر او به اتهام صدور فرمان کشتار ۱۴۸ نفر در دجیل اعدام نشد؟ اتهام اعدام شدگان مشارکت در طرح ترور صدام حسین بود. مگر وابستگان نظام جمهوری اسلامی در روز عید «قربان» او را قربانی نکردند؟ چرا آن‌جا موضوع را به پوزش خواهی و حلالیت طلبی رفع و رجوع نکردید؟ چرا فرماندهان ارتش و ساواک را علیرغم همه‌ی قول و قراری که امام شما و بهشتی به آن‌ها داده‌ بودند، به جوخه‌ی اعدام سپردید؟ چرا موضوع را به پوزش خواهی و حلالیت طلبی رفع و رجوع نکردید؟ آقای تاج‌زاده در هشت سال دولت «اصلاحات» چه قدمی در راه شناسایی محل دفن قتل‌عام شدگان کشتار ۶۷ برداشتید؟ «پوزش‌خواهی و حلالیت‌طلبی» پیش‌کش. بسیاری از مادران و پدران بدون آن که آدرس قبر فرزندان‌شان را داشته باشند روی بر نقاب خاک کشیدند. بسیاری همچنان در آخرین روزهای عمر چشم‌انتظارند تا لااقل اطلاعی از قبر عزیزان‌شان داشته باشند. با ضرس قاطع می‌دانم بسیاری از قبرهایی را هم که اعلام کردند غیرواقعی است.
 
شما تأکید کرده‌‌اید:‌
 
«اگر مجازات شدگان زنده بودند و هم چنان بر عقاید و استراتژی خود پای می فشردند، با آن ها مبارزه می کردم. هم چنان که در ۳۸ سال گذشته در نبرد فکری و سیاسی با «مجاهدین خلق» کوتاهی نکرده ام. من اندیشه، راهبرد و روش های تشکیلاتی فرقه رجویه را چنان فاشیستی و غیرانسانی می بینم که فقط با داعش قابل مقایسه است. با وجود این وقتی اعضای همین سازمان مخوف بازداشت، محاکمه و زندانی می شوند، حقوقی دارند که با هیچ توجیهی نمی توان و نباید آن ها را نادیده گرفت یا نقض کرد.»
 
آقای تاج‌زاده در مورد «نبرد فکری و سیاسی» با مجاهدین در ۳۸ سال گذشته راست نمی‌گویید. شما در رهبری جریانی بودید که نقش مستقیم در دستگیری و شکنجه مجاهدین داشت. می‌توانید بگویید از این به بعد چنین خواهم کرد اما سابقه‌ی جریان شما تا روزی که به فرمان خمینی در سال ۱۳۶۵ منحل شد، مشخص است.
آدرس غلط ندهید شما با مجاهدین «نبرد فکری و سیاسی» نکردید. بیلان مشخصی از فعالیت‌های «فکری و سیاسی» خود از اردیبهشت ۱۳۵۸ که «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» تشکیل شد تا ۳۰  خرداد ۱۳۶۰ علیه سازمان مجاهدین خلق بدهید.  اطلاعیه‌های شما موجود است. در نتیجه‌ی «نبرد فکری و سیاسی» شما که از آن «کوتاهی» نکرده‌اید، ده‌ها هزار نفر به کام مرگ رفته‌اند، صدها هزار نفر سر از زندان و شکنجه‌ درآورده‌ا‌ند، میلیون‌ها نفر آواره شده‌اند، مادران و پدران و همسران و فرزندان بسیاری داغدار و رنجور به جای مانده‌اند. بزرگترین جنایات تاریخ معاصر تحت عنوان «نبرد فکری و سیاسی» با مجاهدین سازماندهی شده است و نسلی به قربانگاه رفته‌‌اند.
 
اتفاقاً هادی خامنه‌ای هم که شکنجه‌گری قهار بود و امروز دم از «اصلاح‌طلبی» می‌زند، این‌جا و آن‌جا گفته است اگر شرایط به قبل بازگردد من دوباره همان اعمال را انجام می‌دهم. امروز همه‌ی شما مدعی «نبرد فکری و سیاسی» با مخالفان‌تان شده‌اید. نگاهی دوباره به مصاحبه‌های هادی غفاری و موسوی تبریزی که هر دو از بزرگترین جنایتکاران علیه بشریت هستند بکنید. گویا اجنه از کره‌ی مریخ به این کشور آمده و این همه جنایت مرتکب شده‌اند. در «ام‌القرا»ی اسلام کتاب چاپ کرده و مدعی شده‌اند لاجوردی قهرمان مبارزه با «خشونت» بوده است.
 
تردیدی نیست که راهبرد و روش‌های تشکیلاتی «فرقه رجویه» غیرانسانی و فاشیستی است. کما این که «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» نیز «فاشیستی‌»‌ترین دیدگاه‌ها را نمایندگی می‌کرد. اما نگاه مجاهدین ربطی به «داعش» ندارد. چه کسی در حوزه‌‌ی تحت حاکمیت خود قوانین داعش را در طول ۳۷ سال گذشته اجرا کرده است؟ شما و روحانیت معظم شیعه و «رساله عملیه امام» و «تحریر‌الوسیله» ایشان که به داعش نزدیک‌تر هستید. تمام آن‌چه داعش انجام می‌دهد مو به مو در «تحریر‌الوسیله» حضرت «امام خمینی» آمده است. چرا خود را به تجاهل می‌زنید؟‌
سازمان مجاهدین متأسفانه به خاطر برخورداری از ایدئولوژی اسلامی در طول سه دهه‌ی گذشته به «فرقه خمینیه» نزدیک شده است. با این حال به لحاظ رفتاری این سازمان به «کره‌شمالی» نزدیک است و نه داعش.
 
تردیدی نیست که شما نعل وارونه می‌زنید و جمهوری اسلامی با «داعش قابل مقایسه» است. کدام یک از اعمالی که داعش انجام می‌دهد با فقهی که خمینی از آن دم‌ می‌زند مخالف است؟ اعدام در ملاءعام به بیرحمانه‌ترین شکل، سنگسار، حلق‌آویز، به صلیب‌کشیدن، تقطیع و مثله زندانی،‌ اعدام روی برانکارد، شلیک در نقاط حساس بدن قربانی، چشم درآوردن، شلاق زدن، دست و پا قطع کردن، گردن زدن با شمشیر، سوزاندن، پرتاب از بلندی، تصاحب زنان و دختران بی‌دفاع، به عقد خود درآوردن کافران حربی شوهردار، به کنیزی بردن زنان، دریافت جزیه، تخریب مجسمه و آثار باستانی؟
آقای تاج‌زاده مجاهدین همه‌ی این اعمال را به لحاظ تئوریک رد می‌کنند. شما یک سند از «امام‌»‌تان بیاورید که موارد مذکور را رد کرده باشد. تجربه‌ی ۳۷ ساله‌‌ی حکومت اسلامی پیش نظر ماست.
مگر نه این که آیت‌الله مجتهد شبستری که عبا و عمامه به کناری نهاده رو به فقیهان مورد ادعای شما گفت:
 
«اگر خلیفه داعش «ابوبکر بغدادی» که خود را مسلمان ناب و مجری شریعت اسلام می‌نامد از فقیهان رسمی جهان اسلام بپرسد: فرق مبنایی و تئوریک شما با من در بیان شریعت اسلامی در کجاست که این همه مرا لعن و نفرین می‌کنند؟ این فقیهان چه پاسخی به او خواهند داد؟!... حال اگر ابوبکر بغدادی به فقیهان رسمی بگوید شما هم در حوزۀ شریعت اسلامی مثل ابن تیمیه و من عمل می‌کنید و می‌گوئید هیچ کدام از متن‌های مربوط به احکام شریعت را که در قرآن و حدیث آمده نباید تفسیر کرد و آنها را باید همان طور که در این متون بیان شده بدون هیچ تغییری صد در صد اجرا کرد، آنها چه پاسخی می‌دهند؟»
 
 
آقای تاجزاده شما آدرس غلط می‌دهید و طرح سوالات‌تان بی‌جاست. شما می‌نویسید:
 
«زمانی شعار می دادیم «شاه باید برود. ابن زیاد هم بیاید بهتر از اوست.» اکنون فهمیده ایم که سرنگونی هر ستمکار فاسدی لزوما به وضعیت مناسب تری منجر نمی شود. امروز می توان و باید به طرح پرسش های تازه پرداخت و شفاف و دقیق به آن ها پاسخ داد. مثلا پرسید در جنگ بین خوارج و معاویه، پیروزی کدام یک برای مردم زیان بیشتری دارد؟ صدام و آل سعود مضرترند یا داعش و القاعده؟ آیا حکومتی که مسعود رجوی نوید می دهد، قابل تحمل تر و بازتر از استبداد فاسد و حکومت وابسته محمد رضا شاه بود؟ بین استبداد دینی و دیکتاتوری سکولار، ضرر کمتر متعلق به کدام است؟»
 
از نظر من تردیدی نیست حکومتی که مسعود رجوی نوید می‌دهد «غیرقابل‌تحمل تر  و بسته تر از استبداد فاسد و حکومت وابسته محمدرضا شاه» است. تردیدی ندارم که دیکتاتوری سکولار ضرر کمتری در مقایسه با استبداد دینی و حکومت ایدئولوژیک که شما مدافع آن بوده و هستید، دارد.
نظریه «ولایت فقیه» و «ولایت مطلقه فقیه » امام شما واضع‌ آن بود و شما در طول ۴ دهه گذشته مبلغ آن بودید و بر اساس آن حکمرانی کردید، نمونه‌ی بارز «استبداد فاسد» و بدترین نوع حکومت در دنیا است. به گونه‌ای که حتی متحدان شما در عراق فریاد می‌زنند ما خواهان تشکیل حکومت بر اساس مدل جمهوری اسلامی نیستیم.
آقای تاج‌زاده ما، شما و  نظام‌تان را با پوست و گوشت و استخوان‌مان تجربه‌کرده‌ایم. این نظامی است که در همه‌ی عرصه‌ها نسبت به حکومت پهلوی «فاسد»تر و «جنایت‌کار» تر است. مشکل این‌جاست شما وقتی به رقبای‌تان می‌رسد عقل‌تان خوب کار می‌کند اما وقتی به خودتان می‌رسد آلزایمر می‌گیرید. از نظر من برای ایران و ایرانی هیچ خطری بزرگتر از ادامه حکومت جمهوری اسلامی و ولایت فقیه نیست. آینده‌ و موجودیت ایران به خاطر حاکمیت این نظام ضدبشری تهدید می‌شود.
 
آقای تاج زاده شما با وجود مشاهده‌ی فاجعه‌ای که کشور بدان دچار شده، همچنان به تقدیس و تمجید از خمینی پرداخته و می‌گویید:‌
 
«آیا با توجه به آن چه گذشت، باز هم باید از رهبر فقید انقلاب دفاع کرد؟ پاسخ من مثبت است. چرا؟ به همان دلیلی که یاد و راه رهبران جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت را گرامی می داریم. مگر امیرکبیر، فراهانی، آخوند خراسانی، طباطبایی، مدرس و مصدق خطا نداشته اند؟ پس چرا عزیزشان می شماریم؟ به همین ترتیب چرا خمینی و طالقانی و مطهری و منتظری و بهشتی و بازرگان و سحابی را گرامی نداریم؟ ما نه از اشتباهات بزرگانمان، زنده یا به دیار باقی شتافته، که از خدماتشان به آئین و میهن و مردم تقدیر می کنیم. کاری که همه ملت ها نسبت به خادمینشان انجام می دهند.»
 
«خدمتی» که خمینی به ملت ایران کرده، چه بوده؟ جز گسترش فقر و بیکاری و فساد و اعتیاد؟‌ جز پایین رفتن درآمد ملی؟ جز نابودی محیط زیست ایران؟ جز به تاراج دادن سرمایه‌های ملی؟ جز تحمیل ارتجاعی‌ترین قوانین به زنان و کودکان کشورمان؟ جز زیرپا گذاشتن دستاوردهای کشورمان در زمینه حقوق زنان و کودکان؟ جز تحمیل قوانین عقب مانده، ارتجاعی و تبعیض آمیز شریعت بر مردمان کشورمان؟ جز بی‌اعتباری کشور در سطح بین‌المللی؟ جز عقب‌ماندگی مفرط در مقایسه با کشورهای همسایه نظیر امارات متحده عربی و قطر و ترکیه و ... ؟ جز از دست دادن بخشی از تمامیت ارضی ایران در خزر؟
خجالت بکشید مصدق کجا و خمینی کجا؟ این دو در چه چیز با هم مشابهت دارند؟ به این ترتیب شما می‌توانید هیتلر و مونتسکیو و همه مصلحان تاریخ را در کنار بزرگترین جانیان اعصار قرار دهید چون هر دو «خطا»‌ داشته‌‌اند و خود قبل از هرکس به آن اعتراف کرده‌اند.
 طالقانی و بازرگان و سحابی که آزارشان به کسی نرسیده بود چه ربطی به بهشتی دارند که طراح اصلی بزرگترین جنایاتی بود که در کشور واقع شد و قوه‌ قضاییه تحت اختیارش دختران نوجوان را بدون احراز هویت مقابل جوخه‌های اعدام قرار داد و از خانواده‌هایشان خواست برای شناسایی اجساد به اوین مراجعه کنند.  
آخوند خراسانی و طباطبایی و مدرس کجا در کشور ما حکومت کرده و یا دست به جنایت زده‌اند؟ چرا باید یاد و راه رهبران «جنبش تنباکو» را که به تحریک روس‌ها در ایران به پا خاست و جز ضرر چیزی برای مردم حاصل نداشت گرامی بداریم؟ تازه چنانچه قرار باشد گرامی بداریم چه ربطی به تأیید جنایات خمینی و حاکم کردن «نکبت» به کشور دارد؟
آقای تاج‌زاده مقاومت و ایستادگی ستودنی شما در مقابل خامنه‌ای و سپاه پاسداران و نهاد‌های قدرت و محرومیت‌هایی که در ۷ سال گذشته متحمل شده‌اید مشروعیتی برای دیدگاه‌های ارتجاعی شما نمی‌آورد. به روایت وارونه‌ی شما از تاریخ خونبار کشورمان حقانیت نمی‌دهد. تا دیر نشده به خودآیید. راه امام‌تان را نروید که می‌گفت برای من «قضاوت تاریخ مهم نیست».
یادتان هست خاتمی انور سادات را با بازرگان مقایسه می کرد و مدعی بود همانگونه که نام منفوری از سادات باقی مانده است بازرگان هم به سرنوشت مشابهی دچار خواهد شد؟ امروز در تاریخ ایران از چه کسی به عنوان «منفور» یاد می‌شود؟ بازرگان یا خمینی؟ بروید یک بار دیگر پیش‌بینی بازرگان از آینده‌ی حکومت اسلامی را بخوانید.
خمینی مسئول ویران شدن ایران و نکبتی که بدان دچار شده‌ایم است و نه خامنه‌ای. خامنه‌ای و همه زمامداران کشورمان در طول این ۳۷ سال محصول اندیشه و ایدئولوژی راهنمایی هستند که او در این کشور حاکم کرد. تلاش شما برای آشتی‌دادن نسل جوان با «رهبر فقید انقلاب» راه به جایی نخواهد برد. مظلومیت یک نسل او را از «ماه به چاه»‌ کشید. باور کنید عروجی دوباره برای او متصور نیست. چرخ تاریخ به عقب باز نمی‌گردد.
 
ایرج مصداقی ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
 
 

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©