ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


داستان «استاد ادبیات از خراسان سرفراز» و «دیپلمات اسکاندیناوی»

ایرج مصداقی

 
در پایان مقاله‌ی «پرچم سرخ» تکان دادن سعید سلطانپور در روایت مجاهدین،  توضیح دادم، «ماه پیش پرویز خزایی دیگر «ستون‌نویس» این سایت [همبستگی ملی] که به تازگی در خم رنگرزی «بیت رهبری» در اورسورواز «اسلام شناس» و  «ادیب» و «طنزنویس» شده است، در مقاله‌ی «دستگیری مولانا رومی و حافظ شیرازی و دو صوفی دیگر» تک بیتی صائب تبریزی
 
«زاهدم برد به مسجد که مرا توبه دهد
توبه کردم که نفهمیده به جایی نروم»
 
را به حافظ نسبت داد و روضه ای هم در مورد آن خواند تا نشان دهد نه «حافظ» را می‌شناسد و نه «صائب» را البته تا دلتان بخواهد اظهار فضل می‌کند. در «بیت»‌ از رونق‌افتاده‌ی «ولی فقیه مغلوب» چه تحفه‌های نابی که پیدا نمی‌شوند.»
 
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-78134.html  
 
خزایی که در وقاحت و پررویی دست «ولی فقیه غالب» و «ولی فقیه مغلوب» جملگی را از پشت بسته است، بعد از انتشار مقاله‌ی من، سراسیمه دست به کار شده و برای رفع و رجوع قضیه، پای یکی از همپالکی‌هایش را پیش کشیده و نوشت:
 
«بدنبال انتشار یکی از مقالات قبلی، تحت عنوان "دستگیری مولانای رومی و حافظ و دو صوفی دیگر"، استاد ادبیات، از خراسان سرفراز، دکتر علی معصومی، عضو ارزنده شورای ملی مقاومت، طی یک یادآوری، بمن توضیح دادند که شعر "زاهدم برد بمسجد که مرا توبه دهد، توبه کردم که نفهمیده به جایی نروم" شعری از صائب تبریزی است و نه از حافظ. »
 
http://aftabkaran.com/maghale.php?id=5519 
 
عجیب است، این «استاد ادبیات از خراسان سرفراز»، قبل از انتشار مقاله‌‌ی من، یادش نبود به این نادره دهر، فرق صائب تبریزی و حافظ را «طی یک یادآوری توضیح» دهد!
عجیب‌تر آن که این «علامه بحر‌العلوم»، بعد از انتشار مقاله‌ی‌ من اعتراف به اشتباهش می‌کند! حتماً انتظار دارند خواننده بپذیرد که همه‌ی این‌ها اتفاقی است و حضرات از «صداقت» کافی هم برخوردارند. یعنی هم قسم حضرت عباس که «استاد ادبیات از خراسان سرفراز» باشد را باور کنند و هم دم خروس «خوش الحان» را که «دیپلمات اسکاندیناوی یا کافه گرانده» باشد!
 
پرویز خزایی که معلوم است، دردش از کجاست، در پی به اصطلاح توضیح‌اش، بند را آب داده و آن‌چه را که شایسته‌ی خود و رهبر عقیدتی‌ فراری‌اش که تجسم عینی «خیانت» و «بیشرمی» است، به من نسبت داده، تا به خیال باطل، «گره از کار فرو بسته خویش بگشاید».
 
از فرصت استفاده کرده، به «استاد ادبیات از خراسان سرفراز» هم توصیه می‌کنم، نظر «دیپلمات کافه گرانده» راجع به «عضو ارزنده» را جدی نگیرد. تا آن‌جا که من می دانم ایشان تا پیش از این مقصودشان از «عضو ارزنده» چیز دیگری بود که به خاطرش خود را به هر گندابی آلوده می‌کرد. جست و خیز او برای «شیر همیشه بیدار» و «مهرتابان» نیز به خاطر همان «عضو ارزنده» و فراهم آوردن سور و سات لازم است. بعید می‌دانم نظر وی در مورد «عضو ارزنده» تا آخر عمر و تا آخرین دمی که نفس می‌کشد تغییر چندانی کند. 
 
برای شناخت فرهنگ مسئولیت ناپذیر و غیرپاسخگوی خزایی و ولی‌نعمت‌‌اش، به همین اندک اکتفا می‌کنم. او ارزش پرداختن بیش از این را ندارد.
 
ایرج مصداقی
 
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©