ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


متن سخنرانی ایرج مصداقی در جلسه ایران، انتخاب دمکراتیک

ایرج مصداقی

متن سخنرانی ایرج مصداقی در جلسه ایران، انتخاب دمکراتیک  "Iran, the democratic choice"که به دعوت فصلنامه فرانسوی Le Meilleur des Mondes  و با حمایت نهادهایی دانشجویی فرانسوی صورت گرفت در زیر می‌آید.

در این جلسه  که با حضور ۶۰۰ شرکت کننده ایرانی و فرانسوی برگزار شد علاوه بر ایرج مصداقی، شهلا شفیق، لادن برومند، پرویز دستمالچی، رضا پهلوی و ... سخنرانان فرانسوی و از جمله پرفسور برنارد هانری لوی در حمایت از جنبش مردم ایران به طرح نظراتشان پرداختند.

 

خانم‌ها و ‌آقایان سلام:

 

به عنوان کسی که در سیاه‌ترین روزهای تاریخ میهن‌مان یک دهه از عمر خود را در زندان‌های اوین، قزل‌حصار و گوهردشت گذرانده تلاش می کنم در فرصت کوتاهی که دارم، تجربه‌‌ی خود از مبارزه برای دمکراسی در ایران را با شما در میان بگذارم. بدون شک این فرصتی است برای من تا صدایی را که در راهرو‌های مرگ، جوخه‌های تیرباران و بربالای چوبه‌های دار و بر تخت‌های شکنجه خاموش شد، پژواک دهم.

 

آن‌چه که امروز در میهن‌مان شاهدش هستیم پدیده‌‌ای خلق‌الساعه نیست. جنایتکاران به تازگی متولد نشده‌اند. آنها سیاهه‌ای طولانی از شکنجه و کشتار و شقاوت را در پرونده سی‌ساله‌ی خود دارند. تفاوت امروز و دیروز در این است که به خاطر وجود اینترنت و انقلابی که در عرصه ارتباطات در دو دهه‌ی گذشته به وقوع پیوسته، جهان از آن‌چه در ایران می‌گذرد مطلع شده است. در دهه‌ی سیاه ۶۰ (هشتاد میلادی) برخلاف امروز جهان ندانست که بر مردم ما چه گذشت. همه‌ی شما شاید لحظه‌ای که «ندا» دانشجوی فلسفه‌ با چشمانی باز، آزادی را فریاد کرد و جان داد دیده باشید. اما هیچ میدانید در طول سالیان گذشته هزاران «ندا» جان دادند بدون آن که کسی چیزی در مورد آن‌ها بشنود؟ من شاهد کشته شدن دختران جوان میهنم در خیابان‌ها و زندان‌ها بودم. تقریباً هیچ عکسی و فیلمی از وحشیگری و جنایت عوامل رژیم در دهه‌ی ۶۰ (هشتاد میلادی) در دست نیست.

من خود شاهد آن بودم که ده‌ها نفر از زمین و هوا در جریان تظاهرات‌ مردم مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. پاسداران بنا به دستور صریح مقامات قضایی و مذهبی که در مطبوعات و رادیو تلویزیون دولتی نیز انعکاس یافت  مجروحان را در همان خیابان و یا بر روی تخت بیمارستان تمام کش می‌کردند.

 

در واقع آن‌چه امروز خامنه‌ای به عنوان رهبر کودتاچیان می‌گوید و بدان عمل می‌کند ادامه مسیری است که خمینی گشود.

 

خمینی شش ماه پس از انقلاب ضد‌سلطنتی گفت:  

«... اشتباهي كه ما كرديم اين بود كه به طور انقلابي عمل نكرديم و مهلت داديم به اين قشرهاي فاسد... اگر ما از اول كه رژيم فاسد را شكستيم ...  به طور انقلابي عمل كرده بوديم، قلم تمام مطبوعات را شكسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل كرده بوديم و روساي آنها را به محاكمه كشيده بوديم و حزب هاي فاسد را ممنوع اعلام كرده بوديم و روساي آنها را به سزاي خودشان رسانده بوديم و چوبه هاي دار را در ميدان هاي بزرگ برپا كرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو كرده بوديم، اين زحمت ها پيش نمي آمد.

من از پيشگاه خداي متعال و از پيشگاه ملت عزيز عذر مي خواهم، خطاي خودمان را عذر مي خواهم.... اگر ما انقلابي بوديم، اجازه نمي داديم اينها اظهار وجود كنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مي كرديم. تمام جبهه ها را ممنوع اعلام مي كرديم، يك حزب و آن "حزب الله" حزب مستضعفين، و من توبه مي كنم از اين اشتباهي كه كردم و من اعلام مي كنم به اين قشرهاي فاسد در سرتاسر ايران كه اگر سر جاي خودشان ننشينند ما به طور انقلابي با آنها عمل مي كنيم»

صحيفه نور ج8 ص251

 

خمینی در خردادماه ۱۳۶۰ در مخالفت با تقاضای گروه‌های سیاسی و ابوالحسن بنی‌صدر رئیس جمهوری وقت مبنی بر برگزاری رفراندوم و مراجعه به آرای عمومی گفت:

 

«اگر ۳۶ میلیون نفر بگویند آری، من می‌گویم نه». این کارکرد ولایت مطلقه فقیه در یک نظام قرون‌ وسطایی است. فلسفه‌ی وجودی ولایت فقیه نفی حاکمیت مردم و در نقطه مقابل اراده‌ و نظر آن‌هاست. در راستای رهنمود خمینی است که امروز خامنه‌ای به خود اجازه می‌دهد نتیجه‌ی انتخابات درون نظام را نیز وارونه کند. خامنه‌ای مجبور شده است به شکل عریان به صحنه بیاید و فرمان سرکوبی تظاهرات آرام مردم را بدهد؛ چنانچه خمینی در سال ۶۰ (۸۱ میلادی) مجبور شد خود به صحنه بیاید و آشکارا فرمان شلیک به سوی مردم را بدهد. 

 

خمینی چنانچه وعده داده بود چوبه‌های دار را به میادین شهر آورد. عکس دختران نوجوانی را که بدون احراز هویت اعدام شده بودند در روزنامه‌ها و تلویزیون خود انتشار داد و از خانواده‌هایشان خواست برای شناسایی جسد فرزندانشان به زندان اوین مراجعه کنند. تمام مطبوعات مستقل را تعطیل کرد و روزنامه‌نگاران را به بند کشید. احزاب را تعطیل و نه تنها رهبران گروه‌های سیاسی بلکه ساده‌ترین هواداران جریان‌های سیاسی را نیز به بند کشید. او چنانکه که وعده داده بود نسل برآمده از انقلاب ضدسلطنتی را درو کرد.

 

ده‌ها هزار نفر در جریان کودتای خرداد ۱۳۶۰ (ژوئن ۱۹۸۱) و حوادث پس از آن به جوخه‌های اعدام سپرده شدند و صدها هزار نفر پایشان به زندان‌‌ها و شکنجه‌گاه‌های جمهوری اسلامی باز شد.

 

من در حالی که ۲۱ سال داشتم و تحصیل خود در آمریکا را رها کرده بودم به خاطر مقاومت در مقابل این کودتا و تلاش برای برقراری آزادی و دمکراسی در میهنم به زندان افتادم.

در دورانی به زندان افتادم که با اشاعه و بسط شیوه‌های گوناگون ارعاب و وحشت، چهره‌ی ایران دگرگون گشته و آداب و سنن ارتجاعی مذهبی، چونان پرده‌‌ای سیاه، کشور را در اندوه و ماتمی بزرگ فرو برده بود. اخبار تکان‌دهنده و گاه غیرقابل تصور اعدام‌های دست‌جمعی جوانان و نوجوانان و عبور گاه و بی‌گاه کارناوال‌ جنازه‌‌ی قربانیان جنگ در شهرها، شوق زیستن و امید را در آدمی می‌کُشت. گاه جنازه‌ی قربانیان را نیز از خاک بیرون کشیده و در شهرها به نمایش می‌گذاشتند و یا در پشت خانه والدینشان رها می‌کردند.

ترکیب سنی زندانیانی که به بند کشیده شده بودند چنان بود که مجبور بودم نه تنها نقش برادر بزرگ که گاه پدر را برای نوجوانان خردسالی که دستگیر شده بودند به عهده بگیرم!

بارها هم خودم شکنجه شدم و هم مثله شدن دوستانم را شاهد بودم. من از نسلی میآیم که دوستانشان را با چشمانی اشکبار به جوخه‌ی اعدام بدرقه می‌کردند و سپس منتظر شنیدن صدای تیرباران و شمردن تیرخلاصی بودند که به پیکرشان شلیک می‌شد.

مرا مجبور به دیدن پیکر سوراخ سوراخ شده عزیزانم در حالی که پاسداران از روی اجساد آن‌ها می‌گذشتند   کردند. برای آن که درس عبرت بگیرم مجبورم کردند جنازه‌ی کسانی را که در زیر شکنجه کشته شده بودند در سطل آشغال پشت بهداری زندان تماشا کنم.

روزها و شب‌های متوالی یا در اتاق شکنجه خودم شکنجه می‌شدم و یا شاهد شکنجه‌ی دیگران بودم. دوستانم را از روی تخت بهداری زندان پشت دوربین تلویزیونی بردند. به آن‌ها پیشنهاد داده بودند چنانچه می‌خواهند از شر شکنجه‌های طاقت فرسا خلاص شده و اعدام شوند بایستی به این کار تن دهند.

گاه دادگاه در همان اتاق شکنجه،‌ گاه در روی تخت بهداری زندان و در بهترین حالت در اتاقی بالای اتاق شکنجه برگزار می‌شد.

من آدم خوش شانسی بودم که در دادگاه از حاکم شرع کتک نخوردم. بودند بسیاری از زندانیان که به خاطر عدم  پذیرش کیفرخواست در همان دادگاه از حاکم شرع کتک می‌خوردند و یا برای شکنجه‌‌ی بیشتر به شکنجه‌گاه فرستاده می‌شدند.

  

در  حالی که دارای محکومیت بودم، مرا دوباره به سلول انفرادی بردند، ماه‌ها آزار و اذیت و شکنجه را تحمل کردم. بعد از آن مجبور شدم همراه با ۲۱ نفر دیگر در سلولی به مساحت ۴ متر مربع، زندگی کنم. بارها وادارم کردند سرپا بدون خواب، با چشم‌بند بایستم. نه چند ساعت، گاه تا دو روز و سه روز. یک بار بخاطر آن که پاسخ سلامی را داده بودم به این عقوبت دچار شدم. من فرد خوش‌شانسی بودم، دوستانم تا دو هفته نیز سرپا ایستادند.

بعدها مرا به محلی بردند که قبر و قیامت می‌نامیدند. درست مانند یک تابوت بود. ماه‌ها بایستی بدون حرکت با چشم بند می‌نشستی و تمامی حرکاتت تحت کنترل ۲۴ ساعته بود. بلندگو‌های پر قدرت صدای کسانی را که زیر فشار شکسته بودند، پخش می‌کردند. در بقیه اوقات نیز صدای نوحه و  عزاداری و قرآن پخش می‌شد. صدای سرفه و عطسه و صدای جویدن نان خشک با تنبیه‌ و کتک وحشیانه همراه می‌شد. من آدم خوش شانسی بودم، دختران جوان را در بخش دیگری به بند کشیده بودند. شرایطی که من در آن به سر می‌بردم در مقایسه با وضعیت آن‌ها بهشت بود. باور می‌کنید بهشت بود؟ من یک کتاب تحقیقی تحت عنوان جهنم روی زمین راجع به آن نوشتم. 

 

در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ روزهای متمادی در راهرو مرگ زندان گوهردشت شاهد آن بودم که دوستانم دسته دسته به قتل‌گاه می‌روند. در عرض چند هفته هزاران زندانی سیاسی به جوخه‌های مرگ سپرده شدند. من با اندوهی بزرگ و زخم عمیقی بر جان و جسمم زنده ماندم. امروز خوشحالم که می‌توانم روزهای سیاهی را که نسل من از سر گذراند برای شما تعریف کنم.

 

در جریان قتل‌عام زندانیان در تابستان ۶۷ بیش از هفتاد نفر از دوستانم را که بین چند ماه تا هفت سال از پایان محکومیت‌شان گذشته بود، تحت عنوان این که تقاضای عفو نکرده‌اند و شرایط دادستانی انقلاب اسلامی برای آزادی از زندان را نپذیرفته‌اند به دار کشیدند. هم چهره‌ی دوستانم را به خاطر دارم و هم چهره‌ی قاتلان را.

 

محسن محمد باقر، مادرزاد فلج بود او با عصا به جوخه‌ی اعدام رفت؛ کاوه نصاری که تازه از حمله شدید صرع فارغ شده بود قلمدوش دوست دیگرم به قتلگاه رفت. او دچار فراموشی بود، گذشته را به خاطر نمی‌آورد. ناصر منصوری در حالی که فلج قطع‌نخاعی بود و قادر به انجام هیچ حرکتی نبود روی برانکارد برای دار زدن برده شد. و من از زیر چشم بند ناظر همه‌ی این صحنه‌ها بودم.

 

حجت‌الاسلام نیری که آن روز ريیس هیئت کشتار زندانیان بود، در این عکس کنار خامنه‌ای ایستاده‌ است تا او رأی‌اش را در صندوق انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بیاندازد. او امروز معاون قضایی دیوان عالی کشور است.

ابراهیم رئیسی که امروز معاون اول قوه‌‌ قضاییه است عضو فعال هیئت قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ بود. او در رابطه با دستگیری‌های گسترده روزهای گذشته و نحوه‌ی برخورد دستگاه قضایی گفته است: «با کسانی که در حوادث اخیر بازداشت شدند طوری برخورد خواهد شد که درس عبرت بگیرند... یک دادگاه ویژه برای رسیدگی به پرونده این افراد تشکیل شده است ... باید با آشوبگران طوری برخورد کرد که سرمشق دیگران باشد و قوه قضاییه چنین خواهد کرد.»

 

حداد معاون دادستان انقلاب و عمومی تهران که امروز به نیابت از کودتاچیان احکام دستگیری‌ها را صادر می‌کند، در قتل عام تابستان ۶۷ یکی از اعضای فعال هیأت کشتار زندانیان در اوین بود.

 

ناصریان که در مقام ریاست شعبه‌ی ۲۸ دادگاه انقلاب وظیفه‌ی محاکمه دستگیر شدگان را به عهده دارد، از اعضای فعال هیئت مرگ در زندان‌های گوهردشت و اوین بود.

 

حوادث روزهای گذشته یک بار دیگر نشان داد که با وجود ولایت فقیه، هیچ گونه امیدی به اصلاحات از درون سیستم نمی‌رود. صندوق رأی نمی‌تواند آرزوهای مردم ایران را تحقق بخشد.

آن‌چه امروز در خیابان‌های تهران و شهرستان‌ها فریاد می‌شود همانی است که نسل ما در دهه‌ی ۶۰ برای تحقق آن به پا خاست. آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی؛ و  امروز ولایت فقیه و حامیانش درست با توسل به همان شیوه‌های دوران سیاه دهه‌ی ۶۰ به مقابله با اعتراضات مردم برخاسته‌اند.

البته امروز جمهوری اسلامی به خاطر سه دهه مبارزه مردم ایران ضعیف‌تر از گذشته است. از سویی دیگر شکافی عمیق در بالای حاکمیت به وجود آمده است. به سختی می‌‌توانند دوباره بر سر سرکوبی جنبش به توافق برسند. آن‌هایی که امروز صفوف رژیم را ترک کرده و در مقابل ولایت فقیه و حکومت کودتا می‌ایستند می‌توانند آینده خود را بیمه کنند. 

 

نسل ما در سکوت مراجع بین‌المللی و پیش چشم دولت‌های اروپایی و آمریکایی قتل‌عام شد. امروز دولت کودتا به منظور حفظ قدرت عزم خود را جزم کرده است تا حمام خونی دیگر به راه بیاندازد.

مردم ایران در یک صد سال گذشته برای نیل به آزادی و دمکراسی دو انقلاب را پشت سرگذاشته‌اند و سومی را در چشم‌انداز داریم. این جنبش را شاید بتوانند سرکوب کنند اما همچون ققنوس از خاکسترش دوباره متولد خواهد شد.

اما فراموش نکنید بهای این سرکوبی و جنایت را تنها مردم ما نخواهند پرداخت. بدون شک منطقه‌ی حساس خاورمیانه نیز متأثر از آن خواهد بود. به وضعیت بحرانی عراق و افغانستان و لبنان و غزه نگاه کنید، تشنج در نقاط بحرانی بیشتر خواهد شد.

مردم ایران بیش از هر زمان دیگر به کمک شما نیاز دارند. به عنوان اولین قدم از دولت‌های خود بخواهید تا از شناسایی دولت برآمده از کودتا خودداری کنند. رهبران کودتا روی سکوت غرب حساب کرده‌اند. به همین خاطر است که احمدی نژاد سراسیمه از اوباما می‌خواهد که از رهبران اروپایی پیروی نکند.

اگر خامنه‌ای بتواند این جبنش را با بیرحمی و انفعال جهان غرب و دنیای متمدن سرکوب کند مطمئن باشید شما در اروپا و آمریکا در امان نخواهید بود. بهای آن را شما نیز پرداخت خواهید کرد.

 

ایرج مصداقی ، پاریس

 

۲۹ ژوئن ۲۰۰۹

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©