ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


خطرتوابان جدید

ایرج مصداقی

  1. آیا شما گفتگو بین زندانیان سیاسی سابق و توابین را در خدمتفرهنگ دمکراتیک می دانید یا موجب مخدوش شدن مرزها؟ ‏آن مرزها کدامند؟
  2. آیا بهنظر شما برای برقراری این گفتگو پیش شرطی لازم است؟ اگر آری، این پیش شرطچیست؟‏
  3. جمعی بر این عقیده اند که توبه ی تعدادی از رهبران سازمان های سیاسی،تأثیر زیادی در اوج گیری پدیده ی توبه در میان ‏اعضاء و هواداران این سازمان هاداشته است. نظر شما در این مورد چیست؟ نقش خود فرد را چگونه ارزبابی میکنید؟
  4. تعریف شما از قربانی چیست؟ آیا شما توابین را در ردیف قربانیان رژیمقرار می دهید؟ آیا آنها را رده بندی می کنید؟
  5. به عقیده‌ی شما با توابین، بهمثابه انسان‌هایی که در میان ما زندگی می‌کنند، چگونه باید برخورد کرد؟ باید آنهارا بخشید؟ ‏فهمید؟ طرد باید کرد؟ فرصت جبران باید داد؟ روایت آنها را باید شنید؟ دردورانی دیگر محاکمه باید کرد؟ چه باید‌ کرد؟

 

پاسخ اول :

مسلماً یکی از ضعف های اساسی جامعه ما عدم آشنایی با فرهنگ گفتگو و تبادل نظر است. ما هیچ گاه از چنین موهبتی برخوردار نبوده ایم.

در جامعه‌ای که فرهنگ گفتگو بین نیروهای سیاسی آن وجود ندارد یا در فضایی که حتا امکان گفتگو بین زندانیان مقاوم وابسته به گروه های سیاسی مختلف فراهم نمی شود؛ گفتگوی سالمی بین نیروهای سیاسی جامعه در نمی گیرد، آیا طرح چنین سؤالی واقعی است؟ با توجه به آن چه که ذکر شد، چگونه می توان صحبت از چنین گفتگویی کرد. آیا توسعه فرهنگ دمکراتیک نبایستی مقدمتاً در جاهای دیگری خود را نشان دهد؟

نگاهی به برنامه‌های برگزار شده در ارتباط با بزرگداشت یاد و خاطره قتل‌عام شدگان سال 67 بیاندازید، به خاطر وجود منافع تنگ نظرانه گروهی و یا ایدئولوژیک در اکثر قریب به اتفاق مراسم‌های برگزار شده حتا تمایلی نیست که داستان و روایت قتل‌عام از دهان کسانی که مستقیماً در آن حضور داشته‌اند و شاهد و ناظر فاجعه بوده‌اند، شنیده شود. حتا حاضر نیستند از اسناد و مدارک و شواهد دیگران و یا کسانی که روایت متفاوتی از آن ها دارند، در محکومیت رژیم استفاده کنند! این مربوط به همه گروه های سیاسی است. در این فضا چگونه انتظار می رود که افراد مایل به گفتگو با توابی باشند که گاه از انجام هیچ جنایتی در حق‌شان کوتاهی نکرده است. به ویژه اگر این تواب وابسته به گروه خودشان هم نباشد. از این‌ها گذشته، گفتگوی با توابان به کدام مسئله و یا نیاز جنبش جواب می دهد. آیا بقیه مسائل حل شده و این یکی باقی مانده است؟ در ضمن باید دید منظور شما از توابان چه کسانی هستند. در بسیاری جاها تعریفی که از تواب می شود اساساً غلط و انحرافی است. گاه تصور می شود کسی که در زیر شکنجه ضعف نشان داده، شکسته، لو داده، قرارش را گفته، مصاحبه تلویزیونی و یا مطبوعاتی کرده و ... جزو توابان است. حال آن که چنین نیست. در زندان هم کسی آن ها را در زمره توابان محسوب نمی کرد. جدا از بحث بالا ما با یک واقعیت دیگر نیز روبرو هستیم. با توابان قدیم و توابان جدید. 

توابان قدیم به عنوان یک جریان فقط در درون زندان های رژیم  وجود داشتند. مانند یک تشکیلات و جریان به هم پیوسته عمل می کردند و ابزار سرکوب رژیم بودند. مشابه آن در هیچ کجای دنیا دیده نشده است. به همین دلیل فقط باید با نام تواب از آن ها یاد شود تا منحصر به فرد بودن و جنبه ایدئولوژیک داشتن جریان آن‌ها مشخص شود. در همه جای دنیا عنصر خائن و بریده وجود دارد. این عنصر ادعایی ندارد، دم و دستگاهی ندارد، از شبکه و تشکیلاتی برخوردار نیست، دم از ایدئولوژی و مکتب و مرام نمی زند. حال آن که در زندان جمهوری اسلامی درست بر عکس است. آن ها جریانند، رده بندی تشکیلاتی دارند، نشست تشکیلاتی گذاشته و وظایف را مشخص می کنند، رسماً و علناً به مسئولان بالاتر خود گزارش می دهند. دم از مبارزه در راه حق می زنند و تازه مدعی می شوند که «کفاره گناه ما سنگر شدن در جبهه ها.» ظاهراً آن‌ها به دنبال جانفشانی در راه عقاید جدید خود هم هستند! اما رژیم بعد از استفاده تمام عیار، آن ها را  به بیرون از زندان پرتاب می کند. این افراد در بیرون از زندان دیگر به عنوان یک جریان نیستند، حتا ابزار سرکوب رژیم هم نیستند. مثل برف در مقابل آفتاب ذوب می شوند و از بین می روند. استثنائات را کنار بگذارید؛ شما به سختی می توانید توابی را پیدا کنید که در جامعه بچرخد و از اعمالش و یا از رژیم دفاع کند. جامعه چنین اجازه ای به او نمی دهد.

اما با گذشت زمان رژیم و دستگاه اطلاعاتی آن پیچیده شده است. توابان جدید بر حسب ضرورت و نیاز رژیم از نوع دیگری هستند. استفاده ای که از آن ها می شود بر خلاف گذشته در سطح زندان ها نیست بلکه حرکت و سمت و سوی آن ها بیشتر رو به خارج و مجامع بین المللی است. عمده ی فعالیت آن ها پس از آزادی از زندان شکل می گیرد.

رژیم از اواخر دهه 60 به ویژه مقارن حضور گالیندوپل گزارشگر ویژه سازمان ملل در ایران، سازمانی از توابین درست می کند به نام "قربانیان خشونت"(1)  و  تلاش می کند از طریق آن ها ذهن نماینده ویژه، ارگان های بین المللی و گزارشگران حقوق بشر را مغشوش کند. حتا با صرف بودجه های کلان برای آن ها رتبه مشورتی سازمان ملل را نیز می گیرد تا به فعالیت های آن ها اعتبار بخشد. آن ها در هیئت مدافعان حقوق بشر در سمینارهای بین المللی و مجامع و نشست های مربوط به حقوق بشر شرکت می کنند. اخیراً هم که ملاحظه کردید رژیم انجمن دیگری تحت عنوان "نجات" از توابان سابقاً مجاهد تأسیس کرده است و ملاقات هایی نیز در سطح اروپا انجام دادند. بسیاری از این توابان در دوران زندان حتا با دیگر زندانیان سیاسی نیز نگاهداری نمی شوند تا مبادا تحت تأثیر دیگران قرار گیرند. آن ها به راحتی به خارج از کشور سفر کرده، مأموریت خود را انجام داده و به ایران باز می گردند. اشتباه نکنید منظور من این نیست که کسی حق ندارد نسبت به گذشته اش و یا جریان سیاسی که به آن وابسته بوده انتقادی داشته باشد و یا نبایستی راه جدیدی را انتخاب کند. این حق اولیه هر فرد است. هر جا که فهمیدیم اشتباه کرده ایم می بایستی متوقف شویم و راه درست را انتخاب کنیم. حرف من در این جا مذموم بودن همکاری با یک رژیم جنایتکار است. بحث من محکومیت حمایت از رژیم و توجیه جنایت های آن است.  حرف من پا گذاشتن روی حق مردم ایران است. این را به خاطر دفاع از پرنسیپ ها می گویم. چرا که وابستگی سیاسی و تشکیلاتی و حتا تعلق خاطر ویژه به هیچ یک از گروه های سیاسی کشور ندارم.

در این جا فکر می کنم آن چه منظور سؤال شماست توابان نوع قدیم هستند. پاسخ من نیز مربوط به آن هاست.

توابان با تعریفی که من از آن ها دارم نمی توانند طرف یک گفتگو قرار بگیرند. گفتگو در مورد چه چیزی قرار است صورت بگیرد. اگر قرار است توابان از گذشته شان و اعمالی که انجام داده اند دفاع کنند که اساساً نشستن بر سر یک میز با آن ها اشتباه است. اگر به نوعی به رژیم سرویس می دهند که دیگر گفتگو معنایی ندارد. این که دیگر به ارتقای فرهنگ دمکراتیک کمک نمی کند. در هیچ کجای دنیا هم آن را توصیه نمی کنند. چرا با آن ها گفتگو کنیم، یک باره می رویم و با رژیم و بازجویان وشکنجه گرانش گفتگو می کنیم که صاحب اختیار این ها هستند! توابان نیروی سیاسی نیستند و یا به نیروی سیاسی‌ای وابسته نیستند که گفتگو یا عدم گفتگو با آن‌ها در خدمت فرهنگ دمکراتیک قرار گیرد.

همه این بحث های انحرافی پس از حضور سیبا معمار نوبری در یک جلسه زنان به وجود آمده است. نگاهی به گذشته او نشان می دهد که او دچار بیماری است. بیماری‌ای که از کودکی با خود داشته، در جریان مبارزه و در دوران زندان هم آن را با خود حمل کرده و هنوز هم به شکل دیگری دچار آن است. به او بایستی به عنوان یک کیس بیماری نگاه کرد و از این زاویه به او کمک کرد و دستش را گرفت؛ نه آن که اعلامیه هشدار! در موردش صادر کرد و دست به افشاگری زد. نباید ادعاهای او را جدی گرفت. او می خواهد در هر شرایطی ویژه و مطرح باشد. فرقی نمی کند چطور و چگونه.  او برای دست‌یابی به این امر تا سرحد نابودی خود هم پیش می رود. چنان که در گذشته نیز کرده است. او کیسی استثنایی است. قاعده را بر اساس آن نبایستی بنا کرد. او ذهنیت تواب های نوع قدیم را نمایندگی نمی کند.

اما خطر در جای دیگری است که کسی به آن توجه نمی کند. منظورم حضور توابان نوع جدید است. این ها توابانی هستند که در قالب تیم های عملیاتی مجاهدین به داخل ایران رفته و در حین مأموریت دستگیر شده اند و در زندان مانند توابان نوع قدیم به دلایل مختلف پس از مدتی به خدمت رژیم در آمده اند. ظاهر قضیه این است که آن ها بعد از دستگیری با توجه به "واقعیت ها و پیشرفت های کشور" و "برخورد مثبت و سازنده" بازجویان و دست اندرکاران سیستم امنیتی و اطلاعاتی رژیم، "ارشاد" شده و به حقایق رسیده اند و به همین دلیل می کوشند تا علیه نقض حقوق بشر در روابط مجاهدین و یا استراتژی و تاکتیک غلط آن ها افشاگری کنند. از آن جایی که این توابان به "رقیب" می زنند هیچ مخالفتی از سوی "دشمنان" توابان دیده نمی شود و حساسیتی روی آن ها ندارند. اما ببینید چند تا اعلامیه و مقاله راجع به سیبا معمارنوبری نوشته می شود، تعداد مصاحبه های انجام گرفته در مورد او را بشمارید، موضوع سخنرانی هایی را که به او و امثال او (که کارایی چندانی نیز ندارند) اختصاص داده شده، در نظر بگیرید. اما همین افراد از کنار توابان تازه نفس و مأموریت هایشان که به طور علنی از سوی رژیم حمایت می شود، به سادگی می گذرند و هشداری نمی دهند. آیا تأسف آور نیست؟

 

پاسخ دوم :

توابان سابق افراد درهم‌شکسته‌ای هستند که نیاز به دریافت کمک و مساعدت دارند. این مسئله ای انسانی است و ربطی به ارتقای فرهنگ دمکراتیک ندارد. اما قبل از در اختیار گذاردن هر گونه کمک، توابان می‌بایستی به زشتی کاری که انجام داده‌‌اند، پی برده و در جهت جبران آن بکوشند. دست دراز شده را نبایستی پس زد. انسانیت چنین حکم می کند. کینه جویی و دشمنی را بایستی کنار گذاشت و با روی باز با آن ها برخورد کرد(منظورم کسانی که دست در خون و شکنجه و ... داشته اند، نیست). اگر توابان خواهان گذشت و بخشش هستند، حتما باید گذشت کنیم. حتا به روی خود نیاوریم. در بازسازی روحی و فکری آن ها پیشقدم شویم. به آن ها سرکوفت نزنیم. آن ها دوستان ما بودند که به خاطر وجود عوامل گوناگونی به سقوط کشانده شدند. اگر آب رفته ای می خواهد به جوی بازگردد چرا که نه. ما باید از آن استقبال کنیم.

از سوی دیگر وظیفه‌‌ی جامعه و نیروهای سیاسی است که فضایی را به وجود آورند تا توابان نیز تجربیات خود از زندان را با صداقت مطرح کنند. شرایطی را که منجر به بروز چنین مسائلی شد، باز کنند. احساس خود از آن دوران را توضیح دهند. در این زمینه ما دچار کمبودیم. به این وسیله می‌توان تجربیات جدیدی را آموخت و به کار بست. ما از بسیاری مسائل که آن‌ها خبر دارند، بی‌خبریم. به این ترتیب بر دانستنی‌های ما از زندان نیز افزوده می‌شود. نگاه ما امروز در بیرون از زندان می بایستی متفاوت از نگاهمان در درون زندان باشد. در درون زندان توابان ابزار سرکوب رژیم بودند، کبکبه و دبدبه ای برای خود داشتند. ما در زندان امکان رویارویی مستقیم با بازجویان و زندانبانان را نداشتیم و توابان را که حلقه ضعیف تر آن ها بودند، هدف قرار می دادیم. امروز در بیرون از زندان وضع فرق کرده است، هم توابان ابزار سرکوب رژیم نیستند و هم ما امکان هدف قرار دادن خود رژیم را داریم. به همین دلیل برخورد ما با آن ها می تواند متفاوت باشد.

 

پاسخ سوم :

به نظر من توبه‌‌ی رهبران سیاسی تأثیر تعیین کننده‌ای در اوج‌گیری پدیده ی توابان نداشته است، این مورد تنها یکی از دلایل گوناگون در این زمینه است. من دلایل آن را به طور مبسوط در کتاب "نه‌زیستن نه مرگ" از دریچه نگاه خودم باز کرده‌ام. اگر یک کار تحقیقی جامع صورت گیرد و به آمار و ارقام توجه شود، خواهید دید که غالب زندانیانی که تواب شدند، چه در تهران و چه در شهرستان‌ها، در دوران تحمل کیفر و بعد از بازجویی و دادگاه بوده است. در بسیاری موارد حتا عامل مستقیم شکنجه هم دخیل نبوده است. اگر بریدن رهبران سیاسی عامل تعیین کننده ای در این رابطه بود، می باید در همان اول دستگیری افراد به جرگه‌ی توابان می‌پیوستند. وقتی که ضعف رهبرانشان را دیده بودند باید به این وضع دچار می شدند و نه مدت ها بعد و در طول دوران زندان.

چند مثال در این زمینه می‌زنم که مربوط به زندان های تهران است. بسیاری از زندانیان هوادار سازمان پیکار برخلاف تعدادی از رهبران درجه‌ اول آن که به همکاری گسترده با رژیم پرداخته بودند، در زمره‌ی زندانیان با ثبات و استوار بودند. هواداران و اعضای حزب توده پس از دستگیری رهبران حزبی، لزوماً به سبک و سیاق رهبران خود عمل نمی‌کردند.

از سوی دیگر هیچ یک از رهبران شناخته شده مجاهدین زنده دستگیر نشد که به جرگه توابان بپیوندند، اما با این حال تعدادی از زندانیان مجاهد نیز مانند وابستگان دیگر گروه های سیاسی تاب و تحمل شرایط را نیاورده و به جرگه توابان پیوستند. جدا از فشار و شکنجه های طاقت فرسا، زمینه‌ی بسیاری از بریدن‌ها بر می‌گشت به اشتباهات و اعمال غلط زندانیان در داخل زندان.

در زندان قزلحصار، زنان معتقد به برنامه‌ی اتحاد مبارزان کمونیست در زمره‌ی زندانیان مقاوم بودند، آن ها بریدن سعید یزدیان یکی از رهبران خود را دیده بودند ولی عزمشان برای ادامه مبارزه جزم تر شده بود. اما در اثر عملکرد غلط و ذهنیت‌ مفرط خود در دام رژیم گرفتار شده و اکثریت‌شان بریده و به همکاری با نظام در زشت ترین صورت‌های ممکن تن دادند و این مسئله تا بعد از زندان هم ادامه یافت. سیبا یکی از همان هاست.

در بند 2 واحد 1 قزلحصار به خاطر لو رفتن تشکیلات در میان بخشی از زندانیان مجاهد، تعداد زیادی از زندانیان به جرگه توابان پیوستند. در حالی که در همان موقع تعداد مجاهدینی که در بندهای 3 ، 4 ،6 و 8 واحد 1 به جرگه‌ی توابان پیوستند از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمی‌کرد. فشار برای همه یکسان بود. چه بسا برای بچه های بندهای 6 و 8 بیشتر هم بود. به نظر من اگر بسیاری از کسانی که در بند 2 بریدند در بند 3 یا 4 بودند، نمی‌بریدند و یا برعکس.

در بند 1 واحد 1 که زندانیان مارکسیست در آن بودند تعداد کسانی که در دوران فشار حاج داوود به جرگه‌ی توابان پیوستند از انگشتان دست تجاوز نمی‌کرد ولی همان موقع در سال 62-63 در  بند 1 واحد 3 که بازهم زندانیان مارکسیست در آن به سر می بردند تعداد زیادی به جرگه‌ی توابان پیوسته و با آن‌ها همکاری می‌کردند. البته مواردی که ذکر شد به معنای نفی مسئولیت فردی نیست. بنا بر این عوامل گوناگونی در این امر دخیل بودند که می توان جداگانه روی هر یک بحث کرد.

 

پاسخ چهارم :

 من از این نظر دفاع می‌کنم که هرگاه فردی یکی از حقوق شناخته‌ شده‌اش که توسط استانداردهای بین‌المللی تعریف شده، نقض شود، قربانی محسوب می‌شود. بنا بر این توابان، حتا بدترین شان نیز جزو قربانیان رژیم هستند. این رژیمی است که به جنگ انسانیت رفته است. همه کسانی که در دایره سبعیت رژیم قرار گرفته اند در زمره ی قربانیان آن محسوب می شوند. به ویژه توابی که در زیر فشارهای رژیم له شده، خود قربانی رژیم است. اما این که آیا قربانی مسئول اعمالش هست یا نه بحث دیگری است.

 

پاسخ پنجم :

 ما انسانیم. هر یک از ما ممکن است در موقعیتی قرار گیریم که مرتکب خطا شویم. توابان نیز خارج از دایره این تعریف نیستند. خود من نیز بارها مرتکب خطا شده ام. اگر واقع بینانه و صادقانه برخورد کنم ضعف و سستی هم کم نداشته ام. همه اش که مقاومت و پایداری و استواری و ... نبوده است. همچنین بایستی توجه داشت در بسیاری موارد قضاوت در مورد توابان و اعمالشان کار ساده ای نیست، به ویژه برای کسانی که آن شرایط را طی نکرده اند و یا در موقعیت آن ها قرار نگرفته اند.

مهر، شفقت، عطوفت و ملاطفت را نبایستی فراموش کرد. انگیزه ی ما برای مبارزه بایستی اشاعه چنین ارزش هایی باشد. از سوی دیگر این مهر و شفقتی که از آن صحبت می کنم به این معنا نیست که اجازه دهیم عناصر پلیدی که به اختیار تیر خلاص زده اند و افراد را به کشتن داده اند، مانند نمونه ای که در کتاب "نه زیستن نه مرگ" نام برده ام، امروز در خارج از کشور فعال سیاسی نامیده شوند.  

قبل از این که به پرسش شما پاسخ دهم بایستی اضافه کنم توابان یک طیف گسترده‌ بودند. در معنای عام به کسانی تواب اطلاق می‌شد که به اختیار و در زمانی که زیر فشار نبودند به همکاری با رژیم در زمینه‌های مختلف دست زده و از دیدگاه و ایدئولوژی رژیم دفاع می کردند و خود را نماینده و حامی آن معرفی می کردند.

تعدادی از تواب‌ها در گلوگاه‌ها به شکار افراد می‌رفتند، در شعبه‌های بازجویی به شکنجه می‌پرداختند، در گشت‌های اطلاعاتی رژیم شرکت کرده و افراد را به تور رژیم می‌انداختند. تیرخلاص می‌زدند، بندهای زندان را اداره می کردند و جنایاتی صد بدتر از پاسداران مرتکب می‌شدند. بالطبع عدالت حکم می‌کند که این دسته افراد پاسخگوی اعمالشان با برخورداری از موازین شناخته شده حقوق بشر باشند. اما بسیاری نیز در زندان بودند که همان موقع یا بیرون از زندان به زشتی عمل خود پی برده و تلاش کردند و می‌‌کنند که به جریان زندگی برگردند. تعدادی از آن ها با سرفرازی به شهادت رسیدند. آن‌ها هیچ‌گاه در چنین جنایاتی به طور مستقیم شرکت نداشتند. بایستی به این دسته افراد کمک کرد، فرصت جبران به آن‌ها داد، روایت آن‌ها را شنید و تلاش کرد با فهم و درک درست از مسائل، شرایطی را به وجود آورد که دیگر شاهد چنین صحنه‌هایی نباشیم. آن‌ها غالباً کسانی بودند که به خاطر مبارزه در راه ارزش‌های انسانی به زندان افتادند.

[1][1]  در این زمینه می توانید به 4 مقاله به قلم نگارنده در سایت دیدگاه با نام «با فعالیت های رژیم برای منحرف ساختن مقوله حقوق بشر آشنا شویم» مراجعه کنید.  
 
ایرج مصداقی

منبع: نشریه‌ی آرش ۹۷

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©